معني عدالت و خدمتگزاري مردم چيست؟ شعار است يا آوازه يا تبليغ
به خانمي كه يك مدال طلاي ورزشي دريافت داشته بود، 150 سكه طلا تقديم شده بود. سازمان و فدراسيون مربوطه اين تعداد سكه را كافي نديده از فرط ذوق زدگي و غرور و سربلندي! 50 سكه طلاي ديگر هم به اين خانم نازشست تقديم كردند.
تاريخ انتشار: يکشنبه ۷ آذر ۱۳۸۹ ساعت ۱۴:۲۸
نويسنده : خسرو معتضد
تيترآنلاين - در روزنامه ها خبري خواندم كه تعجب كردم به خانمي كه يك مدال طلاي ورزشي دريافت داشته بود، 150 سكه طلا تقديم شده بود. سازمان و فدراسيون مربوطه اين تعداد سكه را كافي نديده از فرط ذوق زدگي و غرور و سربلندي! 50 سكه طلاي ديگر هم به اين خانم نازشست تقديم كردند. اما در روزنامه هاي اين دو سه هفته عكس انگشتان بريده دختران جوان و خردسالي به چاپ رسيده است كه در ناحيه اي دوردست در كهكيلويه و بويراحمد هنگام عبور از عرض رودخانه بوسيله پلي كه نظاير آن در قرن 19 ميلادي توسط كمپاني سابق نفت روي رودخانه ها زده شده بود، انگشتان ظريف و نازنين به قرقره گير مي كند و از بند قطع مي شود. اهالي روستاي «گاودانه» در كهكيلويه و بويراحمد براي عبور از رود مارون ناچارند از وسيله اي اسقاط استفاده كنند كه گرگر (جره) خوانده مي شود. در فيلمهاي اوايل قرن بيستم و تصاويري از كمپاني نفت انگليس و ايران منظره اي از عبور از رودخانه ها با اين وسيله ديده مي شود. در آن زمان گرگر متصدي داشت. اين سو و آن سوي رودخانه ها دو مأمور بودند كه دستگاه را كنترل مي كردند. اين تله كابين دستي به دليل شيب تند رودخانه و دخالت دست در حركت دادن دستگاه سبب شده تا انگشتان دست مردم زير چرخهاي گرگر گير كرده و اكنون 30 تن از اهالي روستاي «گاودانه عليرضا» قطع انگشت شده اند كه عده اي از آنها دختران نوجوان هستند. جمع كل هزينه احداث يك پل درست و حسابي بين دو ساحل رودخانه 50 ميليون تومان برآورد شده است. ظاهراً نه فرمانداري و نه استانداري 50 ميليون تومان تنخواه دارند و نه اداره كل راه و ترابري استان كهكيلويه كه اين پل منحوس در حوزه اداري آن قرار دارد. معني عدالت و خدمتگزاري مردم چيست؟ شعار است يا آوازه يا تبليغ. عكس دختران نوجوان را كه انگشتهاي قطع شده شان را جلوي دوربين عكاسي گرفته اند، ديدم و لرزيدم. به فوتباليستي 600 ميليون يا يك ميليارد تومان دستخوش مي دهيم كه با پاي خود گلي زده است، به دختر ورزشكاري 200 سكه طلا؛ يعني حدود 70 ميليون تومان نازشست مي دهيم كه يك مدال طلا دريافت داشته است. شخصي در جايي گفته است، مديرعامل يك بانك خصوصي سالي 600 ميليون تومان از قرار ماهي پنجاه ميليون تومان حقوق مي گيرد. از سوي ديگر چند هزار تن از اهالي «گاودانه عليرضا» را به امان خدا رها مي كنيم كه انگشتان ظريف دختران نوجوانشان كه براي رسيدن به مدرسه ناچار به عبور از رودخانه مارون با دستگاه عتيقه گرگر هستند، قطع شود و چند صباح بعد كه بزرگ شدند هنگام خواستگاري در معرض اين اتهام قرار گيرند كه مرتكب دزدي شده اند و انگشتانشان قطع شده است! من هر چه فكر مي كنم، نمي دانم چرا جامعه امروز اين سان سنگدل و بي تفاوت شده است. راستي آيا مردم خودمان نبايد از هر نظر در اولويت باشند؟ آيا اين مردم شريف به گردن مملكت و انقلاب حق ندارند؟ آيا اينان نبودند كه گروه گروه و خيل خيل و لشكر لشكر به جبهه هاي جنگ رفتند و با ايثار خون و تقديم زندگي خود ارتش تا گلو مجهز صدام را از خاك ايران دور كردند؟ از صبح تا شام درباره هزار موضوع صحبت و مباحثه مي شود، اما اگر چشم تيزبين و موشكاف يك خبرنگار روزنامه يا خبرگزار پايگاه خبري نباشد، اخباري از اين دست خبرهاي دلخراش و تكان دهنده، جايي منعكس نمي شود.خدا پدر مطبوعات و تلويزيون را بيامرزد كه اشاراتي به اين قبيل مناظر دردناك و زننده مي كنند. در تمام وزارتخانه ها و سازمانهاي دولتي دست و دلبازي زيادي در هزينه تراشي ديده مي شود، اما رودخانه مارون كه بايد چهل سال يا سي سال پيش پلي بر روي آن زده مي شد، هر روز بايد انگشتان فرزندان اين مملكت را قطع كند و مردم به طور تصادفي متوجه شوند كه در گوشه اي از كشور چه مي گذرد.چند سال پيش من همسايه لر شريف محترمي داشتم كه آقاي دوستي خوانده مي شد. مدتي نماينده مجلس بود. بعد شهردار ناحيه 3 شد. روزي توجه او را به يك پل فلزي آويزان كه بين بزرگراه مدرس و كوچه اي در يكي از منشعبات خيابان وحيد دستگردي نصب شده بود و پيران و كودكان قادر به پايين و بالا رفتن از آن پل مسخره كه شبيه وسايل ژيمناستيك بود و بالا و پايين رفتن از آن احتياج به قدرت بدني و تمرين و ممارست داشت، جلب كردم.دوستي سري تكان داد و گفت، خوب شد كه تذكر دادي. شهرداري در اين مورد كوتاهي كرده است. به فاصله كمتر از 48 ساعت آن پل كنده شد و يك معبر پله دار آبرومند عالي ساخته شد كه عابران به راحتي از آن بالا و پايين مي روند و من هر بار كه سهولت عبور عابران را مي بينم، براي شادي ارواح اجداد آقاي اسماعيل دوستي دعاي آمرزش مي خوانم و به همت او آفرين مي گويم. اسماعيل دوستي آن لر غيرتمند مدتي استاندار كهكيلويه و بويراحمد بود و هر زمان تلفني با هم صحبت مي كرديم، با خوشحالي و غرور از اينكه كهكيلويه و بويراحمد سوئيس ايران و مازندران دوم است و حتي پيست اسكي در آنجا درست شده است، سخن مي راند و از من دعوت مي كرد ميهمان او باشم و سفري به ياسوج بكنم. او با خشنودي از هتل بزرگ ياسوج سخن مي گفت و تصاوير و بروشورهايي براي من فرستاد كه از آنها براي تهيه گزارشي از كهكيلويه و بويراحمد كه در ماهنامه رنگي «سفر» چاپ شد، استفاده كردم. من به علت گرفتاريهايم نتوانستم به كهكيلويه و بويراحمد سفر كنم. آقاي دوستي هم مدتي بعد عوض شدند. اي كاش رفته بودم و ماجراي اين پل عتيقه را كه انگشتهاي دختران ايراني را قطع مي كند، به او مي گفتم تا چاره اي بينديشد.