فضاي سياسي و مديريتي كشور را بنگريد كه چه بخش و حجمي از آن، به بحثهاي بيهوده و نزاعهاي بيهودهتر ميگذرد
تاريخ انتشار: شنبه ۶ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۴۳
نويسنده : عليرضا خاني
جويبار زمان با سرعتي حتي بيشتر از آنچه حكيم خيام گفته بود در حال گذر است و فرصتها يكي پس از ديگري خلق ميشوند و قافله فرصتها در فضاي خاكآلود غفلتها محو ميشوند و آنچه پس از فرو نشستن مه و غبار هياهوها و جنجالهايمان، هويدا ميشود همانا فاصله غصهناك آنچه هستيم و آنچه بايد باشيم است و به تعبيري آنجا كه هستيم و آنجا كه بايد ميبوديم.
فضاي سياسي و مديريتي كشور را بنگريد كه چه بخش و حجمي از آن، به بحثهاي بيهوده و نزاعهاي بيهودهتر ميگذرد. ماهها فرصت و ذهن و رمق مجلس و دولت به عمل و عكسالعمل بر سر يك انتصاب ميگذرد و ماهها توان دو نهاد، بر عزل همان آدم منصوب شده مشغول ميشود. چقدر انرژي و توان و هزينه از ملت صرف ميشود تا نهادي به نام دولت يا مجلس يا... شكل بگيرد و به سرعت حركت كشور بيفزايد و اين سرزمين را در مسير شكوفايي و رستگاري بگذارد و... آنگاه، نگاه كه ميكنيم، بخش بزرگي از هستي همين نهادها به رقابت و گاه تخريب يكديگر ميگذرد.
منظور، بحث و جدل كارشناسي و اظهار عقيده مخالف و استدلال و حتي فريادكردن آنچه به گمان درست ميآيد، نيست. منظور رقابتهاي دروني و تقابلهاي بيدليل و نزاعهاي جناحي و گروكشيها و لجاجتها و تخريبهايي است كه غير از آنكه وقت و انرژي را به باد ميدهد، فرصتسوز و خسارتبار است.
مثال و نمونه بسيار است و چه بسا هرجا كه سر بر ميگردانيد ميتوانيد بوضوح ببينيد. مثلاً اين همه هياهو كه بر سر انتصاب رئيس سازمان تأمين اجتماعي شد، آيا اندكي از آن به موضوع سازمان و وظايف و ضعفها و مسئوليتها و نارساييهايش برميگشت؟ آيا كسي گفت كه بايد چارهاي انديشيد و از نهاد، اين سازمان را بازسازي كرد و جلوي ورشكستگياش را گرفت، نظامهاي درونياش را كارآمد كرد، عملكردش را بهبود بخشيد، مسئوليتهايش را به كمال برعهدهاش گذاشت، نظام بازنشستگياش را سامان داد، نظام درمانياش را بهبود بخشيد و بهرهورياش را بالا برد؟ معلوم است كه نه! جنجال بر سر فرد است و ساختار، تقريباً معنايي ندارد...
آموزش و پرورش را ببينيد، چند بار در اين ساليان، نظام آموزشياش تغيير يافته؟ از نظام قديم به نظام جديد و از جديد به جديدتر يا بازگشت به قديم... يك بار نظام 6ـ3ـ3 است و بعد ميشود 5ـ3ـ4 و بعد پيشدانشگاهي خلق ميشود و دوباره پيشدانشگاهي محو ميشود و دوباره 6ـ3ـ3 برقرار ميگردد و يكبار نميگويند كه حالا اين آدمي كه از اين سيستم بيرون ميآيد ببينيم چهطور است. چه ياد گرفته و آيا آموزش يافته يا نه. چه فرقي ميكند كه سركلاس ششم ابتدايي باشد يا اول راهنمايي. بلكه آنچه به او ياد ميدهند چه تغيير كيفي و كمي و ماهوي كرده است و آنچه از اين سيستم بيرون ميآيد چه تفاوتي با پيش خواهد داشت؟ اصلاً تكليف «پرورش» چيست. آيا پسوند اضافهاي است تا تابلوي وزارتخانه را عريضتر كند يا واقعاً مسئوليت و معنايي دارد. اگر دارد، پس چرا اين همه در ميان دانشآموزان ناهنجاريهاي گوناگون زياد شده است و...
وزارت صنايع و معادن و بازرگاني ادغام شدند اما چه تغيير قابل توجهي در صنعت و معدن و تجارت رخ داد. توليدمان كه همچنان پر هزينه و رقابتناپذير است. نظام بانكي كه به قدري آسيبپذير است كه يك قلم فساد 3 هزار ميلياردي روي دست كشور گذاشته. آموزش عاليمان وضع ديگري دارد و كماكان در فهرست 200 دانشگاه برتر دنيا، يك اسم نداريم نظام اداري كشور به شكلي است كه كسي توقع انجام كار اداري روي روال طبيعي را ندارد. راههاي كشور همچنان مسلخ مسافران است و هواي شهرهاي بزرگ كماكان آلوده و بيكاري جوانان كماكان پايدار و اعتياد و آلودگيهاي ديگر نيز همچنان برقرار...
نه اينكه سياهنمايي باشد. ميدانيم كه دولت هزاران مصوبه براي بهبود اوضاع وضع كرده و ميدانيم همه نهادها دلشان ميخواهد همه امور سامان يابد. اما پرسش اينجاست كه چرا نميشود؟ اگر هر روز بزرگترين كارخانه خاورميانه در زمينه فلان محصول افتتاح ميشود، چرا بيكاري همچنان غوغا ميكند و چرا توليدكنندگان ورشكسته ميشود و كالاي ايراني كماكان ناياب است و اجناس خارجي به وفور... مثالها بيشمارند. بقيه را خودتان ببينيد...
القصه، فرصتها دارند پياپي و مسلسلوار در ميان دود و غوغاي رقابتها و نزاعها و گروكشيها و شعارها و بازيهاي الوان سياسي از بين ميروند و ميسوزند و آنچه همچنان مانده است، فاصله غصهناك ماست با آنجا كه بايد باشيم. بهوش.