صفار هرندي: با آن جرياني كه راه انداخته بودند ميخواستند همه چيز را تمام كنند
اگر بخواهيم قضاوت يك شخصيت منصف را كه حضرت آيتالله خامنهاي هستند داشته باشيم ايشان فرمودند كه من با بعضي از مطالبي كه در آن مناظره مطرح شد موافق نبودم
تاريخ انتشار: پنجشنبه ۹ دی ۱۳۸۹ ساعت ۱۳:۴۷
«نهم ديماه،چيزي شبيه خود انقلاب بود». اين جملهاي است كه محمدحسين صفار هرندي، وزير سابق فرهنگ و ارشاد اسلامي در وصف رويداد نهم دي سال گذشته ميگويد. به اعتقاد او هر كسي كه راهپيمايي اين روز را يك راهپيمايي معمولي بداند، اين روز را به درستي درك نكرده و متوجه واقعيت آن نشده است.
به گزارش تيترآنلاين، صفار هرندي كه در حال حاضر معاونت فرهنگي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي را به عهده دارد در گفتوگو با جامجم ضمن بررسي عملكرد خواص در حوادث سال گذشته ميگويد: بدترين نوع عملكرد خواص آن است كه از نقش پيشين درون انقلاب و در واقع از گريم دوران انقلاب استفاده كنند، اما شخصيتي را كه ارائه ميدهند دقيقا ضد آن سابقه باشد. وي با بيان اين كه شيطان هر روز به رنگي در ميآيد، ميگويد: جريان ناپسند و نادرست هر روز جلوه تازهاي پيدا ميكند، اما جنبش بيداري كه ميان مردم شكل گرفته، متوجه انحرافات شده است.
مشروح اين گفتوگو را ميخوانيد.
براي بررسي حادثه نهم دي ماه سال گذشته لازم است ابتدا مروري بر حوادثي داشته باشيم كه منجر به رويداد نهم دي شد. در خصوص حوادثي كه بعد از انتخابات سال 88 اتفاق افتاد برخي معتقدند كه اين حوادث از مدتها و سالها قبل برنامهريزي شده بود و بعضيها نيز اين نظر را قبول ندارند و اين حوادث را به خاطر برخي اشتباهات مقطعي كه پس از انتخابات از هر 2 طرف بروز كرد ميدانند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
اگر آن چيزي را كه در آستانه انتخابات 88 در صورتبندي جريانات مختلف سياسي و تشكلها و گروهها اتفاق افتاد بررسي كنيم ملاحظه ميكنيم كه آن جرياني كه بعدها خودش را با نام جنبش سبز معرفي كرد به نوعي امتداد همان جرياني بود كه در گذشته گاهي با نام «اصلاحطلب» و گاهي با نام «چپ سياسي خط امامي» جلوه كرده بود. بنابراين آنها يك پديده نوظهوري نبودند كه بگوييم دفعتا به صحنه آمدند و جامعه هيچ ذهنيت مشخصي نسبت به آنها نداشت. البته تفاوتي كه در اين مقطع وجود داشت اين بود كه در دهه گذشته، اتفاقاتي در دنيا افتاده بود و مدلي با عنوان انقلاب مخملي يا انقلاب رنگي براي دستيابي به قدرت در بعضي از كشورها تجربه شده بود. جرياني هم كه در كشور ما درصدد بود تا به هر قيمتي به قدرت دست پيدا كند از اين مدل و تجربياتي كه در ديگر كشورها اتفاق افتاده بود كمك گرفت تا بتواند بر رقيب خود پيروز شود. به عبارتي هم ميتوان گفت كه در اين انتخابات براي اولين بار يك گروه تلاش كرد تا در يك مساله داخلي، از حمايتهاي خارجي بهرهبرداري كند. البته اين موضوع، پيچيدگيهاي خاصي دارد كه من معتقدم بايد حيطهها را تفكيك كرد. به اعتقاد من وقتي 4 كانديداي انتخابات رياستجمهوري از سوي شوراي نگهبان تاييد شدند، همگي به لحاظ مشروعيت انتخاب براي مردم يكسان بودند. اما به لحاظ مقبوليت بايد خودشان را معرفي و به افكار عمومي مردم رجوع ميكردند تا اينجاي كار ميبينيم كه يك ساز و كار كاملا داخلي طي ميشد و به اعتقاد من آقاي موسوي در ابتداي ورود كاملا در اين ساز و كار حركت كرد. اما بعد از مدتي كه به تور آن جريان اصلاحطلب كار كشته و بخصوص حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي افتاد، با وجود اين كه در ابتدا از اتحاد با آنها امتناع ميكرد اما در نهايت پذيرفت كه با آنها همكاري كند.
بنابراين قصه انقلاب رنگي از همين جاها آغاز شد. همين آقاي موسوي ، در ابتداي فعاليتش نماد سبز را به عنوان هويت شيعي علوي برگزيد اما بعدها وقتي كه اشراف شمال شهري، اين نماد سبز را به گردن سگهاي خود ميبستند و در خيابانها مانور ميدادند مشخص بود كه ديگر بحث شيعي و علوي مطرح نيست و اين همان انقلاب رنگي است.
همين مسائل به آنجا ختم شد كه وقتي آن جريان دستپاچهاي كه مدتها بود قدرت را از دست داده بود با مشاهده جمعيت حاضر در خيابان، وسوسه شد كه در همانجا كار را تمام كند و به پايگاه بسيج حمله كنند يا اين كه به سمت دفتر رهبري حركت كنند و در آنجا چانهزني كنند. اين چانهزنيها دنبالهكار ناتمام دوره اصلاحات بود. در دوره اصلاحات قرار بود كه يك نظام جديد و يك جمهوري اسلامي تازه ايجاد شود. جمهوري اسلامي كه فقط اسم جمهوري اسلامي را داشته باشد اما رسمش چيز ديگري باشد. بنابراين وقايع پارسال در حقيقت مروري بود بر برخي تجربيات ناكام و شكست خورده گذشته حضرات چپ سياسي خط امامي كه بعد از امام در مواضع خودشان تجديدنظر كرده بودند.
آيا صرفا اين برنامهريزيهايي كه از گذشته صورت گرفته بود باعث اين حوادث شد يا اين كه عوامل ديگري هم دخيل بودند؟
” به تعبيري حتي اگر برنده ميشدند، شايد خيابانها بيشتر از آن جمعيتي را كه به عنوان اعتراض به خيابانها كشيده شده بودند شاهد بود. در صورت پيروزي شايد خيابانها محل حركت كارناوالهاي شادي ميشد كه ميخواستند ديگر خيابانها را خالي نكنند و همان تئوري فشار از پايين و چانهزني از بالا را با اين روش محقق كنند. آن جرياني كه اينها راه انداخته بودند معنايش اين بود كه اين بار ميخواستند همه چيز را تمام كنند “
اين مقدمهاي كه من گفتم نشان ميدهد كه اين ماجرا به صورت ناگهاني پيش نيامد و براي آن برنامهريزي شده بود. طبيعتا گروهي كه مستقر است و دولتي هم كه سركار است براي بقا تلاش ميكند. برحسب عادتي كه در دورههاي مختلف وجود داشته است هر كس كه رئيسجمهور بوده دو دوره خود را كامل كرده است. طبيعي است كه دولت اول هر رئيسجمهوري، كارهاي ناتمام بسياري دارد كه دلش ميخواهد در دوره بعد، اين كارها را تكميل كند و نگاه مردم هم غالبا با اين موضوع همراهي ميكند.
اين عادت انتخاباتي مردم طبيعتا گواهي ميداد كه گروهي كه سركار هست بايد راي بياورد اما آرايشي كه طرف مقابل گرفته بود و تلاشي كه متفاوت از هر زمان ديگري دنبال ميشد، دولت موجود و رئيسجمهور وقت را به فكر انداخت كه او هم آن طوري كه در اين شطرنج اقتضا ميكند، از طرف مقابل جا نماند. ترفندي كه ايشان در همين زمينه به كار گرفت و موثر هم واقع شد اين بود كه بگويد جنگ احزابي به راه افتاده است و همه جريانهايي، كه با انقلاب و حداقل با رهبري و مردم مساله دارند و در واقع همان نگاه اشرافيتزده در يك طرف قرار دارند و من در طرف ديگر.
به اين ترتيب آن مناظره، جهتي پيدا كرد كه البته برد آن براي آقاي احمدينژاد بالا بود اما اگر بخواهيم قضاوت يك شخصيت منصف را كه حضرت آيتالله خامنهاي هستند داشته باشيم ايشان فرمودند كه من با بعضي از مطالبي كه در آن مناظره مطرح شد موافق نبودم.
رئيسجمهور در اين مناظره برگي را رو كرد و گفت كه شما همگي، يك تيم به هم پيوسته هستيد و در همين راستا از اشخاصي نام برد كه مردم نسبت به آنها حساسيت منفي داشتند، اين مسائل عامل برد ايشان بود اما طرف مقابل هم به ترفندهايي براي تخريب شخصيتي متوسل شد كه از جمله آنها ميتوان به تمسخر و طعنههاي بسيار زشت به رئيسجمهور اشاره كرد كه اگر روزي دفتر آنها گشوده شود روشن ميشود كه كار آقاي احمدينژاد در آن مناظره، يك كار پاياپاي در برابر اقدامات جريان مقابل بود و از فضايي كه آنها بوجود آورده بودند متفاوت نبود. به هر حال اين فضاي ملتهب، گواهي ميداد كه يك خبرهايي هست. آقاي موسوي در مصاحبهاي با يكي از نشريات خارجي در پاسخ به اين سوال كه اگر انتخاب نشديد چه ميشود گفته بود: مساله اصلي ما برد و باخت در انتخابات نيست بلكه اين حركت، آغاز يك راه گسترده است.
اين صحبت نشان ميدهد كه موضوع اين است كه ميخواهند از آن پس، هيجاني را در ميان مردم دامن بزنند و به تعبيري حتي اگر برنده ميشدند، شايد خيابانها بيشتر از آن جمعيتي را كه به عنوان اعتراض به خيابانها كشيده شده بودند شاهد بود. در صورت پيروزي شايد خيابانها محل حركت كارناوالهاي شادي ميشد كه ميخواستند ديگر خيابانها را خالي نكنند و همان تئوري فشار از پايين و چانهزني از بالا را با اين روش محقق كنند. آن جرياني كه اينها راه انداخته بودند معنايش اين بود كه اين بار ميخواستند همه چيز را تمام كنند.
عملكرد خواص در شكلگيري حوادث بعد از انتخابات چه تاثيري داشت؟
خواص، گروههاي مختلف اجتماعي و نخبگي هستند كه هر كدام به نسبت مشخصي، داراي سهم تاثيرگذاري در مديريت كلان جامعه هستند. موضوعي كه بحث خواص را پيچيده ميكند اين است كه بسياري از افراد، اعتباري را كه از گذشتههاي نظام و انقلاب به دست ميآورند و با وجود اينكه خودشان تغيير ميكنند اين اعتبار ميماند و مردم آنها را به اعتبار آن وابستگي گذشته كه با نظام داشتهاند ميشناسند. مثلا مردم ميگويند كه فلاني نخستوزير دوران امام است در حالي كه چه بسا آن آدم در حال حاضر ديگر نسبتي با امام نداشته باشد و درون خودش به شبهه جدي در مورد حقانيت امام رسيده باشد. چنين فردي در آن زمان با حاشيهنشيني در كنار امام، همچون ماهي كه از خورشيد نور ميگيرد، نوراني ميشده است اما امروز آن منبع نور را قبول ندارد و نميخواهد از آن نور بگيرد، بنابراين طبيعتا ديگر نوراني هم نخواهد بود و تاريك ميشود. آقاي موسوي در اطلاعيهاي كه چندي پيش منتشر كرد به حساب خودش به مسوولان نظام رهنمود داده بود كه تسليم مردم شوند و اين طور گفته بود كه مردم ما مردم خوبي هستند و حاضرند كه اشتباهات مسوولان خود را ببخشند همانطور كه اين كار را در مورد رهبران خود بعد از جنگ انجام دادند.
آقاي موسوي در اين بيانيه در واقع گفته بود كه امام در جنگ خطا كرده بود و مردم ما اينقدر بزرگوار بودند كه امام را بخشيدند. بنابراين ميبينيم كه نسبت اين آدم با امام در حال حاضر اينگونه است و معتقد است امام مملكت را به صورت انحرافي هدايت كرده و با فرصتسوزي، مملكت را به جنگ كشيده است و بعد از اينكه متوجه اشتباهات خود شده تسليم شده است. اما اين خلاف حرفهاي خود امام است و ايشان بعد از پايان جنگ و پذيرش قطعنامه فرمودند كه ما براي يك لحظه هم از آنچه كه در جنگ سپري كرديم پشيمان نيستيم. ديدگاههاي امام اينگونه است اما اين آدم به خاطر اينكه نسبت خود را با امام قطع كرده ديدگاههاي تازهاي پيدا كرده است. اين آدم جزو خواص است اما خاصيت او به خاطر گذشته است و وقتي به گذشته پشتپا ميزند بيخاصيت ميشود و ديگر خاص نيست.
البته كساني هم بودند كه به اينجا نرسيدند اما بر سر بعضي سليقهها در نحوه اداره كشور با مدير وقت كشور كه مثلا رئيسجمهور است اختلاف نظر داشتند. اين پديده طبيعي است چرا كه رئيسجمهور مبرا از خطا نيست و نميتوان بر هرچه كه انجام ميدهد صحه گذاشت.
” آقاي موسوي در اطلاعيهاي كه چندي پيش منتشر كرد به حساب خودش به مسوولان نظام رهنمود داده بود كه تسليم مردم شوند و اين طور گفته بود كه مردم ما مردم خوبي هستند و حاضرند كه اشتباهات مسوولان خود را ببخشند همانطور كه اين كار را در مورد رهبران خود بعد از جنگ انجام دادند “
ميتوان از رئيسجمهور انتقاد كرد اما براي بعضيها، انتقاد از رئيسجمهور آنچنان اصالت پيدا كرد كه اين موضوع به وسيلهاي براي زاويه دادن آنها از اصل انقلاب تبديل شد. ممكن است اين اتفاق به صورت ناخواسته افتاده باشد اما چه آنها بخواهند و چه نخواهند اين اتفاق افتاد و در عمل اينطور شد. كساني كه به خاطر كينه از احمدينژاد به سمت موسوي رفتند و با او متحد شدند، بالاصاله متحد او نبودند، يعني حاضر نبودند هيچوقت در كنار او قرار گيرند، اما حوادث آن ايام و دعواهاي شخصي آنها با رئيسجمهور، آنها را وادار به اين كار كرد.
البته ممكن بود كه مسبب بعضي از اين دعواها هم رئيسجمهور بوده باشد و او به نوعي در حق طرف مقابل جفا كرده باشد. مثل همين اتفاقي كه براي آقاي متكي افتاد و ترديدي نيست كه اين اتفاق، جفاي رئيسجمهور در حق وزير امور خارجه بوده است كه ايشان را به گونهاي عزل كرد كه خبر عزل خود را از زبان رئيس دولت ميزبان خود شنيد و تمسخر شد. واضح است كه اين اتفاق يك اشتباه است و اشتباه بزرگي هم هست اما اتفاقي كه در مورد آن خواص افتاد مثل اين است كه الان آقاي متكي، به اعتبار لطمهاي كه از اينجا خورده است با نظام زاويه پيدا كند و با كساني كه توسط اجانب و ضدانقلاب به صورت حساب شده عليه نظام برنامهريزي كردهاند، متحد شود. اين خواص با اينكه همين الان هم كه با آنها صحبت ميكني ميخواهند از پذيرفتن مسووليت مستقيم حضور در حوادث پس از انتخابات طفره بروند اما به هر حال دچار چنين لغزشي شدند.
آنها ميگويند كه ما بيطرف بوديم و نقشي نداشتيم، اما بعضي اطرافيان آنها حرفهايي زدهاند و خودشان برخوردهايي كردهاند كه با اين مساله جور در نميآيد. به طور مشخص، نامه آقاي هاشمي كه يكي دو روز قبل از انتخابات خطاب به رهبري نوشته شد، چيز خيلي خطرناك و بدي بود و بسياري از حوادث بعدي را كليد زد.
در اين زمينه نميتوان گفت كه ما نقشي نداشتيم، البته من معتقد نيستم كه خداي نكرده آقاي هاشمي قصد داشته است در پازل دشمن بازي كند، من اصلا چنين اعتقادي ندارم و واقعا تحليل من، اين نيست ولي بالاخره مناقشات و منازعات شخصي و حتي برداشتهاي متفاوت ايشان از رهبري سبب شد كه ايشان در انتخابات به شكلي موضعگيري كند كه انتهاي آن به آشوب منتهي شود.
نزديكان ايشان كه ديگر به شكلي رسوا اين صحنه را آرايش دادند، آن خانمي كه برميگردد و ميگويد كه اگر نتيجه بر وفق مراد ما نبود به خيابانها بريزيد اين به معني فرمان آشوب است. آن هم از طرف كسي كه همه اعتبارش به خاطر انتساب به يك شخصيت است كه اعتبار آن شخصيت و خانواده او هم از انقلاب به دست آمده است.
اين موضوع فقط هم منحصر به ايشان نيست. مثلا من واقعا تعجب ميكنم كه آقاي كروبي حتي تا دو سه روز مانده به انتخابات با شركت در مراسمهايي كه در حضور رهبر معظم انقلاب برگزار ميشد، قصد داشت از اين راه، اعتبار كسب كند و برداشتش اين بود كه اگر خودش را در حاشيه رهبري قرار دهد، اين موضوع براي او وجاهت ميآورد اما بعد از انتخابات حرفهايي ميزند كه حرفهاي اراذل و اوباش ضد انقلاب خارجهنشين است. بدترين نوع عملكرد خواص آن است كه از نقش پيشين درون انقلاب و در واقع از گريم دوران انقلاب استفاده كنند اما شخصيتي را كه ارائه ميدهند دقيقا ضد آن سابقه باشد. در اين حالت طبيعي است كه مردم رابطه خود را با چنين افرادي قطع ميكنند و اين اتفاق افتاد.
رهبر معظم انقلاب اسلامي در سخنرانيهاي خود پس از انتخابات، بارها و بارها بر ضرورت افزايش بصيرت تاكيد كردند. اين بصيرت چگونه كمك ميكند كه انسان در شرايط فتنه، حق را از باطل تشخيص دهد؟
شما مردمي را تصور كنيد كه در جنگ جمل و يا نهروان شاهد رويارويي حضرت علي (ع) و دشمنان ايشان بودند. در يك طرف حضرت علي (ع) با آن سوابق و نزديكي با پيامبر گرامي اسلام است و در طرف ديگر در جنگ جمل، فردي همچون زبير قرار دارد. من احساس ميكنم كه جامعه ما هنوز زبير را نميشناسد و نميداند كه چه جايگاه و شخصيت عاليرتبهاي داشته است. در كلام معصوم هست كه فرمود: «ما زال الزبير منا اهل البيت حتي نشأ. عبدالله ابنه فأفسده» به اين معني كه «زبير از ما اهل بيت بود تا اينكه فرزندش عبدالله بزرگ شد و او را خراب كرد.» اين روايت نمونهاي از فرزنداني است كه پدران خود را خراب ميكنند.
حالا در آن معركه كه در يك طرف آن زبير قرار دارد و خود ائمه از او به عنوان «من اهل البيت» ياد كردهاند و در طرف ديگر اميرالمومنين است، يك آدم سادهاي كه صحنه را ميبيند و ملاك و معياري براي حل اين معما ندارد شك ميكند و همين باعث ميشود كه يك عده در آن طرف قرار ميگيرند و عدهاي در اين سمت.
فرمودهاند براي اينكه از اين وضعيت بغرنج نجات پيدا كنيد بايد 2 كار انجام دهيد: يكي اينكه با تقوا به خدا پناه ببريد. دوم اينكه «راه آشنايي» هم داشته باشيد. راه آشنايي همان بصيرت است. بصيرت يعني بينش كه بخشي از آن بينش با چشم و بصر است.
ديدن صحنهها خود ميتواند منجر به اين شود كه انسان به حق برسد منتها اين يك مرحله است. مرحله بعد ديدن با دل است و انسان نبايد
” ممكن بود كه مسبب بعضي از اين دعواها هم رئيسجمهور بوده باشد و او به نوعي در حق طرف مقابل جفا كرده باشد. مثل همين اتفاقي كه براي آقاي متكي افتاد و ترديدي نيست كه اين اتفاق، جفاي رئيسجمهور در حق وزير امور خارجه بوده است “
تصور كند كه همه ماجرا همان چيزي است كه با چشم ديده است.
بصيرت يعني آگاهي عميق و اطلاعاتي كه مي تواند انسان را به آن سوي ظواهر امور سوق دهد. بصيرت يعني اينكه انسان ببيند نخستوزير دوران امام كه به ميدان آمده است و حتي شعارهاي انقلابي ميدهد اما چون با سلطنتطلبها متحد شده است بنابر اين در پازل ضد انقلاب فعاليت ميكند.
در ماجراي سال گذشته خيليها از خودشان ضعف بصيرت نشان دادند اما عامه ملت امتحان بسيار خوبي پس دادند. هميشه بزرگان اين جمله را ميگفتند كه يك ملت كمتر اشتباه ميكند و كمتر ميتوان قبول كرد كه همه مردم به راه خطايي بروند. سال گذشته سال قبولي عامه بود و جمهور مردم موفق شدند از امتحان سربلند بيرون بيايند. اين در حالي بود كه خواص به دلايل مختلف متحير بودند، يكي اسير زن و بچه بود، يكي اسير قدرت بود، يكي اسير حسادت بود، يكي اسير دعواهاي شخصي بود، يكي اسير كمآوردن در مسائل اعتقادي بود. خواص معمولا چنين محاسبههايي ميكنند اما توده مردم ملاك قويتري نسبت به خواص داشتند و قبول هم شدند.
نقش رهبري و ولايت فقيه در پايان يافتن حوادث پس از انتخابات چگونه بود؟
مردم در حوادث پس از انتخابات با خود ميگفتند كه در اين 30 سال ما ديدهايم كه هركسي از رهبري فاصله ميگيرد سقوط ميكند و اين ملاك بسيار قوي بود.
بنابر اين مردم يك شاخص بسيار قوي در اختيار داشتند و ديدند هرجايي كه از رهبري تبعيت كردهاند نهايتا متضرر نشدهاند. البته اين جنبه براي بعضيها اعتقادي است و معتقدند كه رهبري، نقش نايب امام زمان را دارد و تبعيت از او را براي خودشان حكم شرعي ميدانند. اما ما نميخواهيم بگوييم همه ملت، به اين شكل به صحنه نگاه ميكنند ولي به هرحال معتقدند كه مملكت بايد يك تمامكننده داشته باشد.
اين يك اصل كاملا بديهي و عقلاني است لاجرم در يك كشور بايد حرف يك نفر به عنوان فصلالخطاب باشد.
ما در حوادث و فتنههاي سال گذشته ديديم كه هيچكدام حاضر نبودند مسووليت حوادث را برعهده بگيرند و هروقت از يكي از آنها به عنوان رهبر جنبش ياد ميكردند ميگفت من رهبر نيستم و فقط همراه مردم هستم.
البته ما شاهد بوديم كه مثلا امام خميني از موضع تواضع ميفرمود كه من خدمتگزار هستم و به من رهبر نگوييد ولي هرگاه كوچكترين انحرافي را مشاهده ميكرد از موضع رهبري با قاطعيت در مقابل آن ميايستاد. اما اينها عرضه اين را نداشتند كه وقتي يك عده آمدند پرچم اباعبدالله را به آتش كشيدند به آنها تودهني بزنند و بگويند غلط كردند كه به نام ما اين كارها را انجام دادهاند.
در همين حوادث بود كه واقعا مشخص شد اينها از يك درك معمولي مسائل هم عاجزند.
رهبر آن است كه وقتي ميبيند ملت در حال منحرف شدن است وارد شود و راهنمايي كند، منتها راهنماييهاي او دعوت به تمايلات شخصي خودش نيست بلكه فقط آن چيزهايي را كه در اعتقادات مردم وجود دارد به آنها يادآوري ميكند. رهبر الهي در واقع فقط دانستههاي مردم را به ياد آنها ميآورد و پيوند رهبري با مردم يك نقطه مشترك دارد و آن اعتقادات مردم است. نقش رهبري در حوادث سال گذشته از آن جهت برجسته بود كه هم رهبر عواطف مردم بود و هم رهبر اعتقادات مردم. به همين دليل زماني كه رهبر معظم انقلاب خطبه 29 خرداد سال 88 را خواند بخش اعظمي از همان جماعتي كه در 25 خرداد براي اعتراض به خيابانها آمده بودند ريزش كرد و آن جمعيت چندصد هزار نفري در حوادث بعدي، به چند ده هزار نفر كاهش پيدا كرد. برخي از افرادي كه در راهپيمايي 25 خرداد شركت كرده بودند واقعا انتخاب خود را در انتخابات اصلح ميدانستند و شايد حتي بعضي از آنها وضو گرفته بودند و بعد به موسوي راي داده بودند اما زماني كه تحليل جامع رهبري را در خطبه 29 خرداد شنيدند ديگر به خيابانها نيامدند.
آن جماعتي كه بعد از آن تاريخ باز هم به خيابانها آمدند يا دچار توهم و تعصب بودند و يا اين كه ضدانقلاب بودند و قصد داشتند انتقام 30 سال نظام جمهوري اسلامي را از رهبري و مردم بگيرند.
راهپيمايي ميليوني مردم در نهم ديماه سال گذشته چگونه باعث تمام شدن اغتشاشات بعد از انتخابات شد؟
نهم دي روز عجيبي بود و به نظر من به آساني نميتوان مشابه آن را در انقلاب پيدا كرد. ما هر سال راهپيمايي 22 بهمن را داريم و شايد بعضيها فكر كنند كه نهم ديماه هم پديدهاي شبيه به همان راهپيماييهاي هر ساله است اما به اعتقاد من اگر كسي اينطوري فكر كند، 9 دي را نشناخته است و متوجه واقعيت آن نشده است.
در تصور من، 9 دي، چيزي شبيه به خود انقلاب است. انقلاب سال 57 در حقيقت شورش همگاني مردم عليه وضعيت آن زمان بود و راهپيمايي 9 دي نيز يك شورش عمومي عليه وضعيتي بود كه عدهاي در طول 8 ماه به كشور و بخصوص به تهران تحميل كرده بودند. بغض انباشته شده در دلهاي مردم به دنبال فرصتي بود كه سر باز كند. مردم ما ديده بودند كه پس از حضور جانانه در انتخابات، زماني كه ميخواستند جشن اين حضور را برپا كنند عدهاي اين جشن را به عزا تبديل كردند. اما اين تنها يك بخش از ماجرا بود و مردم ديدند كه رفتهرفته به اسم مطالبه
” ما در حوادث و فتنههاي سال گذشته ديديم كه هيچكدام حاضر نبودند مسووليت حوادث را برعهده بگيرند و هروقت از يكي از آنها به عنوان رهبر جنبش ياد ميكردند ميگفت من رهبر نيستم و فقط همراه مردم هستم “
حق به تمام ارزشهاي آنها اهانت ميشود. آنها نماز مردم را به مسخره گرفتند در آخرين نمازجمعه آقاي هاشمي، دختر و پسر در كنار يكديگر ايستاده بودند و با كفش نماز ميخواندند. روز قدس عدهاي به نام جبهه سبز، عربدهكشان شعار نه غزه، نه لبنان را سر ميدادند و حتي حرمت ماه مبارك رمضان را كه حتي در طاغوت حفظ ميشد نگه نداشتند و ساندويچ و آب و نوشابه خوردند. اين مسائل در ذهن مردم حك ميشد و ميديدند كه اين جريان چقدر فاجر و فاسد است. اين وضع ادامه داشت و سيزده آبان و 16 آذر را داشتيم.
مردم بعد از اين كه در 16 آذر به عكس امام اهانت شد به روشني فهميدند كه مشكل اين افراد ربطي به انتخابات ندارد بلكه آنها ميخواهند انتقام گذشتهها را بگيرند. تا اينجاي كار ميشد اينگونه تصور كرد كه اين يك مبارزه سياسي است و حوادثي كه اتفاق افتاده را به نوعي اينطور توجيه كرد كه اين جماعت اصول مبارزه سياسي را نميدانند يا بيادب هستند اما حوادث روز عاشورا، داستان را عوض كرد. زمانيكه آنها روز عاشورا را با آن فاجعه همراه كردند، دلهاي مردم لرزيد و احساس كردند ديگر بايد اين ماجرا را تمام كنند. به نظر من روز نهم ديماه، روز به صحنه آمدن دو دسته از افراد بود: يكي آنهايي كه خشم انقلابي در وجودشان شعله ميكشيد و به دنبال زماني براي بروز آن ميگشتند و عدهاي هم كساني بودند كه فهميده بودند تصوراتشان غلط بوده است و به دنبال فرصت جبران ميگشتند و هيچ فرصتي بهتر از راهپيمايي نهم دي نبود.
اينجا بود كه روز عاشورا به نقطه بلوغ خشم انقلابي تبديل شد و در 9 دي شاهد ظهور توبه در ميان كساني بوديم كه ميخواستند راه غلطي را كه رفته بودند جبران كنند.
9 دي فقط به تهران هم محدود نبود و بعضيها يك روز قبل از تهران در شهرستانها با همان عظمت مراسم را برگزار كردند. در 9 دي انسان احساس ميكرد كه همه خودشان به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد به خيابانها بيايند و به اعتقاد من بهترين تشبيه براي 9 دي، راهپيمايي عاشوراي سال 57 بود.
بعضيها معتقدند كه فتنه سال گذشته پايان نيافته و به آتشي زير خاكستر تبديل شده است. در اين شرايط چه بايد كرد كه مانع از بروز مجدد چنين حوادثي شويم و همچون سال قبل غافلگير نشويم؟
فتنه، نقشآفريني شيطان روي زمين است و هيچ گاه تمام نميشود. در زمان ظهور حضرت صاحبالامر هم فتنه وجود دارد و فتنهگران، ايشان را به شهادت ميرسانند. كاري كه ما ميتوانيم انجام دهيم اين است كه فتنه را مهار كنيم.
در بسياري موارد ما نميتوانيم كاري كنيم و فقط بايد دعا كنيم كه باران رحمت الهي، باران بصيرت الهي و باران تقوا بر سر جامعه ببارد. بخشي از قضيه هم به همت خود ما برميگردد و براي اين كه آن ماجرا تكرار نشود بايد ببينيم كه آن ماجرا چگونه شروع شد. دفعه بعد خواص نبايد اشتباهاتي را كه اين بار مرتكب شدند مجددا تكرار كنند، مردم نيز نبايد دربست به آدمها اعتماد كنند و بايد بدانند صرف اين كه كسي گذشته خوبي داشته است، نميتوان به او اعتماد كرد. امام (ره) فرمودند ميزان، حال فعلي افراد است و شاخص نيز عليالدوام، پايبندي و وابستگي افراد به اسلام و انقلاب اسلامي است. سنگ محك ما براي سنجش حال فعلي افراد، كتاب و سنت و بعد از آن ديدگاههاي امام و رهبري و سيره اين دو بزرگوار است.
همه اينها يك بسته به هم پيوسته است و كساني كه با اين شاخصها سازگارند، قابل پشتيباني هستند. براي اين كه فتنههاي سال گذشته تكرار نشود، بايد در زمان انتخاب، ملاكهاي خدايي براي خودمان داشته باشيم.
برخي ممكن است بپرسند چرا با وجود رسيدگي به پرونده تعداد زيادي از متهمان حوادث بعد از انتخابات، از بعضيها كه نقش پررنگتري در اين ماجراها داشتند هنوز بازخواست نشده است. نظر شما در اين زمينه چيست؟
آنچه كه تا به حال انجام شده است، توام با حكمت و براساس مصالح عمومي نظام بوده است. شايد اگر در گذشته و حتي حالا، به جاي تمركز روي مسير پيموده شده و شبكهسازيهاي انجام شده توسط جريان فتنه، به دنبال چهرهها ميرفتيم آن شبكه پنهان ميماند. اگر مسوولان فقط به دستگيري رئوس ماجرا ميپرداختند، شبكهاي كه وجود داشت در مقطع بعدي، يك انسان غافل ديگر را پيدا ميكرد و به صحنه ميآورد. بنابراين در ظاهر، اين چند نفر راس فتنه هستند ولي اينها كوچكتر از آن چيزي بودند كه بخواهند راس اين عمليات بسيار پيچيده و خطرناك شيطاني باشند. به همين دليل گاهي اوقات اينها از روي بيانگيزگي، هيچ كاري نكردند و در گوشهاي نشسته بودند و حرفي هم نميزدند اما باز ما در جامعه، تحركهاي شيطاني را داشتيم. معناي اين موضوع اين است كه ما بايد به دنبال شبكه اصلي ميرفتيم و خوشبختانه دستگاههاي امنيتي ما در اين زمينه خوب عمل كردند و ارتباط اين افراد با خارج را كشف كردند و چيزهاي خوبي به دست آمد. ناكامي بزرگ آمريكا زماني اتفاق افتاد كه شبكههاي آنها لو رفت. بنابراين تا اينجا ما ضرر نكردهايم.
اما حقيقتي هست و آن اين كه اين چند نفر، فتنه
” فتنه، نقشآفريني شيطان روي زمين است و هيچ گاه تمام نميشود. در زمان ظهور حضرت صاحبالامر هم فتنه وجود دارد و فتنهگران، ايشان را به شهادت ميرسانند. كاري كه ما ميتوانيم انجام دهيم اين است كه فتنه را مهار كنيم “
و آشوب كردند و سهم آنها در ايجاد بلوا به عنوان يك نفر، بيشتر از بقيه است. بنابراين حداقل اين است كه آنها به ارتكاب برخي جرايم متهم هستند و بايد براي آنها كيفرخواست تهيه شود و اينها بايد بابت اين اتهامات بازخواست شوند.
من قبول ميكنم كه دستگاه قضايي، محذوراتي دارد و تا حالا هم درست عمل كرده است اما اين مساله منافاتي ندارد با اين كه دستگاه قضايي به اعتبار درخواست مردم، جرايم اين افراد را بازگو كند. اين جرايم بايد به صورت دائم برجسته شود تا در مسير تاريخ گم نشود و روزي كه موعد آن رسيد، گريبان اين افراد را بگيرند و آنها را پاي ميز محاكمه بياورند.
اخيرا رئيس قوه قضاييه از شكلگيري جريان ضدروحانيت خبر داده است. آيا ميتوان اين جريان را در امتداد فتنه سال گذشته دانست؟
شيطان هر روز به رنگي درميآيد و چهره تازهاي به خودش ميگيرد. يك روز چهره سوپرانقلابي دارد و يك روز از موضع دموكراسيخواهي ظاهر ميشود، يك روز علم دفاع از شريعت را بلند ميكند و يك روز عليه شريعت موضع ميگيرد، يك روز ميگويد كه همه چيز ما براي امام زمان است و يك روز ميگويد كه دوره اسلامگرايي به پايان رسيده است و ما بايد روي مكتب ايراني كار كنيم.
بنابراين ميبينيم كه جريان ناپسند و نادرست، هر روز جلوه تازهاي به خود ميگيرد اما جنبش بيداري كه در ميان مردم شكل گرفته، متوجه اين انحراف شده است و نسبت به آن واكنش نشان ميدهد.
البته من نميدانم مقصود رئيس قوه قضاييه، لزوما همين جرياني است كه من به آن اشاره ميكنم اما به هر حال مهم اين است كه اگر كسي بخواهد زيرآب روحانيت و مرجعيت را به صورت مطلق بزند و بگويد كه اينها يك مشت آدم بيسواد هستند حتما بايد نسبت به اين جريان ترديد داشت و نگران بود كه اين جريان دست نشانده جريان فاسدتري است كه ممكن است سرنخ آنها هم در بيرون باشد.
البته يقينا همه قبول دارند كه در هر صنفي ممكن است افراد خطاكاري هم وجود داشته باشند و صنف روحاني هم از اين موضوع مستثني نيست. امام خميني، دادگاه ويژه روحانيت را براي رسيدگي به جرايم روحانينماهايي كه آبروي روحانيت را ميبرند راهاندازي كردند.
قصه آقاي منتظري هم فتنهاي بود كه امام خميني با صلابت و تدبير و حكمت، آن را خاتمه دادند. در همين سالهاي اخير جامعه مدرسين حوزه علميه قم، نشاني كساني را به مردم ميدادند كه به اسم تكيه زدن بر جايگاه مرجعيت، آبروي مرجعيت را بردند، اما موضوع ما موضوع اين افراد نيست، موضوع ما موضوع كساني است كه ميخواهند كل مرجعيت را بكوبند و آن را به مضحكه بگيرند.
اين افراد خودشان را در جايگاه متفكري ميشناسند كه همه عالم بايد در پاي درس آنها تلمذ كنند در حالي كه بيسواد مطلق هستند. وقتي از آنها ميپرسي كه اين مطالب را از كجا يافتهاي ميگويند كه ما با ناحيه مقدسه ارتباط داريم. همين آقايي كه محل بحث ماست در يك سيدي تصويري كه من خودم آن را ديدم ميگفت كسي آمد به من گفت كه ميخواهد راجع به پيامبر اكرم كتاب بنويسد، من به او گفتم چرا ميخواهي راجع به پيغمبر بنويسي، برو راجع به امام زمان بنويس و من به تو كمك ميكنم.
اين آقا رسما ميگفت كه آن فرد را از نوشتن كتاب در مورد پيغمبر منع كرده است و لابد مطالبي هم كه ميخواهد راجع به امام زمان بنويسد همين خوابها و مسائلي است كه به آن استناد ميكنند. درحالي كه آنچه از پيغمبر به ما رسيده است نقلي است كه بزرگان در طول تاريخ اسلام و تشيع، روي هر كلمه آن به لحاظ علم رجال و علم درايه كار كردهاند. اصرار اين جريان اين است كه همه اين چيزها را رها كند و استناد كند به اين كه مثلا در خواب به فلاني گفتهاند چنين اتفاقي قرار است بيفتد و همه ملت را به دنبال اين مسائل بكشانند.
اين آدم زرنگ است و به خاطر اين كه امام زمان، زنده هستند و در مورد ايشان به اندازهاي كه درخصوص پيغمبر منابع وجود دارد، منبع در دسترس مردم نيست ميگويد برويم راجع به معارف امام زمان كتاب بنويسيم. ارتباط امام زمان با جامعه از طريق نائبش است و اگر ايشان بخواهد تدبيري در جامعه ما داشته باشد طبيعي است كه اين كار را از طريق نائبشان انجام ميدهند نه از طريق يك آدم پرت كه حال بخواهد در مقابل رهبر اين مملكت پرچم بلند كند.
البته من معتقدم كه رندي خاصي در اين ميان در حال صورت گرفتن است و قصد دارند افراد را سركار بگذارند و ما را فريب دهند. به همين خاطر نشانههايي كه ميدهند نشانههاي انحرافي است و مثلا به مديريت انبياي الهي ايراد ميگيرند كه آنها كارآمد نبودهاند، اما به اعتقاد من اينها براي سركار گذاشتن جامعه است و اصل مساله آنها، رفتن به دنبال شبكهسازيهاي اقتصادي و جريانسازي در بدنه جامعه است و آنها كار اصلي خود را در آنجاها انجام ميدهند.
بايد مراقب باشيم كه فريب نخوريم و تصور نكنيم كه اصل موضوع بر سر جنجالهايي است كه شكل ميدهند. اين موضوع همچون زمان جنگ ميماند كه مثلا از يك جبههاي حمله ميكردند و وقتي طرف مقابل، نيروهاي خود را برروي آن جبهه متمركز ميكرد متوجه ميشد كه عمليات اصلي در جاي ديگري است. الان همهمين طور است و عمليات اصلي اين جريان، اينجاها نيست.