ازدواج يکي از شيرين ترين و در عين حال مهمترين مراحل زندگي هر فرد است، زيرا انتخاب همسر در واقع، انتخاب شريکي براي تمام عمر خواهد بود. در فرهنگ ما ايراني ها پس از توافق دختر و پسر و خانواده ها با يکديگر، تا فراهم شدن امکانات جشن و شروع زندگي مستقل، مدت زماني صرف مي شود که به آن دوران عقد مي گويند. اين مدت فرصت خوبي است تا همسران جوان بتوانند به خوبي با اخلاق و روحيات يکديگر آشنا شوند. اما در اين ميان با وجود شيريني هاي اين دوران، گاه مسايل و نگراني هايي ذهن عروس و داماد را مشغول مي کند که نمي دانند چطور بايد با آنها کنار بيايند. اهميت آموزشهاي صحيح در اين زمينه هم بدان دليل است که از دلسردي و اختلاف احتمالي در آينده پيشگيري شود.
شايد عجيب به نظر برسد اما بعضي از زوجهاي جوان با وجود خاطرات شيرين دوران عقد، اين مرحله را مانند عالم برزخ مي دانند. اين تشبيه از آن جهت مصداق دارد که در واقع دختر و پسر علاوه بر زندگي در خانه پدري، بايد مسؤوليت مضاعفي را نسبت به فرد ديگري به عنوان همسر بپذيرند. ضمن آنکه هر دو خانواده توقعات خاص خود را داشته و انتظار دارند که عروس يا داماد، نقش خود را به بهترين نحو انجام دهد که اين حالت احساس ناخوشايندي را به همسران منتقل مي کند. در چنين شرايطي است که هر يک از زوجها ازدواج را مانعي براي استقلال فردي و آزادي بيان خود مي بينند و به نوعي همسرشان را در اين زمينه مقصر مي دانند.
مناسب ترين مدت براي دوران عقد
به عقيده صاحبنظران مناسب ترين مدت براي دوران عقد 6 ماه تا يک سال است. در اين مدت دختر و پسر مي توانند خصوصيات شخصيتي، اجتماعي، خانوادگي و... طرف مقابل را بشناسند و تصوير روشني از زندگي مستقل خود در آينده به دست آورند. البته عوامل ديگري مانند تيزهوشي همسران جوان، روابط عمومي بالا و صداقت نيز مي تواند به آنها کمک کند که در مدت زمان بسيار کوتاهي به درک و شناخت دقيق از يکديگر برسند.
محدوديتها و دلواپسي ها
يکي از مهمترين مسايل دوران عقد، دلبستگي و علاقه شديد زوج جوان به يکديگر و تمايلشان براي ديدارهاي مکرر است که اين موضوع نيز مي تواند در برخي شرايط مشکل آفرين باشد. گاه خانواده عروس از رفت و آمدهاي مکرر داماد گله مندند و از دخترشان مي خواهند تا همسرش را يک يا دو
” يکي از مهمترين مسايل دوران عقد، دلبستگي و علاقه شديد زوج جوان به يکديگر و تمايلشان براي ديدارهاي مکرر است که اين موضوع نيز مي تواند در برخي شرايط مشکل آفرين باشد. گاه خانواده عروس از رفت و آمدهاي مکرر داماد گله مندند “
روز در هفته و زماني که خانواده آمادگي دارند، به منزل دعوت کند. در اين شرايط معمولاً دختران جوان نمي دانند چطور مسأله را مديريت کنند. آنها از طرفي هراس دارند که اگر موضوع را با همسرشان در ميان بگذارند، مسأله را تعبير بر بي علاقگي کند. از طرف ديگر نمي توانند همه شرايط را در يک خانواده چند نفره براي خود به شکل مناسب در آورند.
سختگيريهاي بيش از حد خانواده دختر گاه به حدي است که مانع از گردش و تفريح آنها مي شود. بعضي والدين به شدت مخالف مسافرت دخترشان در دوران عقد هستند که همين مسأله به ظاهر ساده مي تواند منشأ ناراحتي ها و اختلافهاي زيادي در آينده شود. محسن. الف در اين باره به گزارشگر ما مي گويد: «ما تازه مراسم عقدکنان را از سر گذرانده بوديم و چهار روز تعطيل بودم. يکي از دوستان ما را دعوت کرده بود تا با هم به يک سفر 2 روزه برويم. هر چه به پدر همسرم اصرار کردم اجازه دهد به اين سفر برويم، گفت خوبيت ندارد دختر عقد کرده با همسرش به مسافرت برود. دو روز با همسرم دعوا کرديم و همه چيز را گردن يکديگر انداختيم. دو روز بقيه تعطيلات را هم خانه مانديم يا رفتيم توي شهر، دوري زديم. الان که فکرش را مي کنم، هنوز نمي توانم بفهمم چرا پدر همسرم با سفر ما مخالفت مي کرد.»
معايب دوران عقد طولاني
رفتار اطرافيان با عروس و داماد نيز به نوبه خود مي تواند نگراني هاي آنها، بخصوص عروس جوان را تشديد کند. گاه در خلال سؤالهاي معمول در ميهماني ها و مجالس ذهن او مشغول مي شود. يکي از معايب طولاني شدن دوران عقد و به ويژه مشخص نبودن زمان خاصي براي ازدواج، همين مسأله است. تصور ديگران راجع به زندگي و همسرش دائماً ذهن او را درگير مي کند. دختر جواني که دوران عقدش حدود 3 سال طول کشيده است، مي گويد: «به هيچ وجه دوست ندارم به ميهماني و بخصوص جشن عروسي بروم؛ چون تحمل نگاههاي ديگران را ندارم، حتي اگر واقعاً هم منظوري نداشته باشند. دوستان و اطرافيانم که اين مرحله را گذرانده اند مرتب دلشان به حالم مي سوزد و از من مي خواهند که هر چه زودتر زندگي مستقلم را شروع کنم.» متأسفانه بعضي از خانواده ها نيز متوجه نيستند که چطور با ابراز نگراني بر دلشوره دخترشان مي افزايند.
همين دخترخانم در ادامه مي گويد: «رفتار پدر و مادرم به شدت با من و همسرم سرد شده بود و گاه و بيگاه از شلوغي محيط خانه به خاطر خريد جهيزيه گله مي کردند.»
از جمله ديگر معايب طولاني شدن دوران عقد مي توان به دلسردي همسران از يکديگر اشاره کرد. گاه افرادي بدون آنکه بدانند دخترخانم ازدواج کرده، به او پيشنهاد ازدواج مي دهند که او را دچار ترديد مي کند. گرچه به طور حتم همسرش را دوست دارد و نمي خواهد از او جدا شود، اما ذهنش درگير مي شود و جملاتي مانند «کاش هنوز مجرد بودم و
” رفتار اطرافيان با عروس و داماد نيز به نوبه خود مي تواند نگراني هاي آنها، بخصوص عروس جوان را تشديد کند. گاه در خلال سؤالهاي معمول در ميهماني ها و مجالس ذهن او مشغول مي شود. “
مي توانستم با فلاني ازدواج کنم، شايد هم خوشبخت تر مي شدم.» مرتب به سراغش مي آيد.
عقايد دست و پا گير
بعضي خانواده ها نيز به شدت پايبند آداب و رسومي هستند که شيريني اين دوران را براي فرزندانشان تلخ مي کند. مثلاً وقتي هديه اي براي عروس يا داماد مي برند، دايم در اين فکر هستند که طرف مقابل چه هديه اي و با چه ارزش و قيمتي براي فرزندشان مي آورند. اين مسأله گاه آنقدر جدي مي شود که بر روابط عروس و داماد نيز تأثير سؤ مي گذارد. در اين زمينه گاه تحميل ها به عروس و داماد نيز مي تواند شيريني لحظات آنها را تلخ کند.
به تجربه مرد جواني در اين باره توجه کنيد: «خانواده همسرم جزو آن دسته از اقوامي هستند که رفت و آمد زيادي با هم دارند. اما من ترجيح مي دهم تا روابط رسمي تري داشته باشم و پايبندي شديد براي شرکت در جمع را نمي پسندم. از آنجا که همسرم نمي توانست آنها را متقاعد کند، هر بار که نوبت اين ميهماني هاي فاميلي مي شد، از روز قبل سعي مي کرد تا مرا راضي کند. اگر تسليم مي شدم که هيچ؛ اما اگر قبول نمي کردم بايد تا چند روز نگاههاي سنگين پدر و مادرش را تحمل مي کردم.»نکته ديگر اينکه در دوران پيش از ازدواج، خانواده تمام حرکتها و رفتارهاي فرد تازه وارد را زير نظر دارند و معمولاً عروس يا داماد از اين حالت «زير ذره بين بودن» شکايت دارند. گرچه در زمان خواستگاري، روابط زوجين و خانواده ها شکل رسمي تري دارد و برخي رفتارها را مي پوشاند؛ اما در خلال رفت و آمدها و نزديک شدن آنها به يکديگر، کم کم اين نواقص نمايان مي شود. بنابراين يکي ديگر از مهمترين مسايل دوران عقد، شناخت اخلاق، روحيات، آداب و رسوم و عقايد فردي و خانوادگي زوجهاست. بنابراين اعمال رفتار و تدبير صحيح در اين زمينه مي تواند به کمرنگ شدن اختلافها و حل آنها کمک کند.
کلام آخر...
گرچه سطح فرهنگ مردم نسبت به گذشته بسيار تغيير کرده است؛ اما هنوز هم بسياري از خانواده ها آمادگي لازم براي پذيرش فرد جديد را ندارند. چالش اصلي در اين زمينه تفاوت نگاههاي خانواده هاي دختر و پسر است. به لحاظ سنتي خانواده دختر معمولاً محدوديتهاي بيشتري براي او قائلند و قبول شرايط جديد زندگي فرزندشان براي آنها کمي مشکل خواهد بود. از طرفي خانواده پسر نيز تمايل دارند تا عروس را بيشتر در کنار خود و در جمع ميهماني هاي خانوادگي ببينند و به عبارت ساده تر او نقش همسري را تمام و کمال براي پسرشان ايفا کند که همين تضادها مي تواند ذهن همسران جوان را درگير کند. نگراني ها گاه به همين جا ختم نمي شود؛ در شرايطي ديده مي شود که اصرار بيش از حد خانواده داماد و يا سختگيري والدين عروس، کار را به ناراحتي هاي جدي و حتي طلاق مي کشاند. قدس - مريم سادات کاظمي
نظرات بينندگان: ۱۸ نظر انتشار يافته ۰ نظر در صف انتشار ۴ نظر غيرقايل انتشار
رویا
۱۳۸۹-۰۶-۳۱ ۱۴:۳۴:۵۴
سلام .من حدود یک سال و شش ماه که عقد کردم دیگه دارم دیونه میشم .دانشجو هستم همسرم شغل ازاد داره .پدرم مخالف دوران عقد طولانی هست و همیشه به بهانه های مختلف به ما گیر میده خواهرم از من چهار سال بزرگتره و هنوز ازدواج نکرده و اخلاقش حتی قبل عقد هم با من بد بود الانم همش تا یه چی میشه میگه چرا هنوز اینجایی چرا عروسی نمیکنی از دستت راحت شیم. تندایم بابارو صدا میکنه و حالا بیا ببین چی میشه .از اون طرف خونواده شوهرم بر عکس خونواده ی من اصلا برا خودشون نمیزارن هی میگن ما گرفتاریم پول نداریم خدا بهمون کمک کنه در صورتیکه پول دارن همشم منو با هزار سیاست میبرن خونه خودشون منو دوست دارن خیلی ولی همش تو یأسن .شوهرم میگه باید تا اردیبهشته سال 1390 یعنی شش ماهه دیگه صبر کنی تا پول جمع کنم از طرفی اصلا عروسی رو به روی خودش نمیاره انگار فقط من نگرانم تا هم من میخوام باهاش حرف بزنم موضوع رو میپیچونه که وای عجب گرفتاری شدم من .من این وسط موندم با حرفای اطرافیانم و اینکه نه حکم همسرو دارم نه دختر خونواده همشم باید برم خونه ی مادر شوهرم کار کنم و بعضی وقتا حرفایی بخورم که تا مغزه استخونم بسوزه و وقتی هم به شوهرم میگم طرف خونوادشو میگیره و ....
البته پدر منم خیلی حرفا به شوهرم میزنه که باعث میشه رویه هردوتامون هم باهم هم با خونواده هامون باز بشه دلم میخواد زودتر عروسی کنم میخوام مستقل شم میخوام برم سره خونه زندگیه خودم و دیگه خونه مادرشوهرم و خونه خودمون نرم . شوهرمو خیلی دوست دارم خیلی با حرفام اذیتش میکنم .تورو خدا شما بگید باید چی کار کنم چه جوری باید صبور باشم داره اعتماد به نفسم شجاعتم به صفر میرسه .حتی تو اخلاقمم با خونواده شوهرم تاثیر گذاشته ترو خدا راهنماییم کنین؟ (1177)
سلام رويا جان
من هم دقيقا مشكلي مثل شما دارم.من هم يك سال عقدم و شوهرم گفته بايد تا ارديبهشت سال 90 صبر كنم.من الان تقريبا دو ماهه كه دارم با اين مشكل سر و كله ميزنم.ولي با اين تفاوت كه از دو طرف خانواده ها هنوز برام مشكلي پيش نيومده.ولي عاشق اينم كه برم سر خونه زندگي خودم.تنها نتيجه اي كه من گرفتم و در حال حاضر جواب داده اينكه بايد بيخيال بشي.اگه بخواهي به اين موضوع ها بيش از حد فكر كني زمان عقدت نه تنها جلو تر نمي افته تازه همه ميگن اين چرا اينقدر براي عروسي كردن عجله داره.و شايد يك سري علايق بين تو و همسرت كم بشه و احساس كني مثل سابق دوسش نداري.سعي كن خودت را به چيزي سرگرم كني و اصلا حرف هاي خواهرت برات مهم نباشه.تو در حال حاضر حق زندگي در خونه بابات اينا رو داري.انشالا اين شش ماه هم به زودي زود هم براي من و هم براي شما تمام ميشه.سعي كن شاد باشي و با روحيه اي شاد از زندگي لذت ببري و شوهرت را به زندگي مشترك اميدوار كني.(شوهر من خيلي از اين كه حساس شدم و اكثرا به خاطر اين موضوع ناراحت بودم ازم دلگير شده بود و باعث ناراحتي اون هم شده بودم و احساس ميكردم فكر ميكنه اگه عروسي هم بكنيم باز هم اين دلخوري ها هست ولي الان كه ميبينه شادم و ديگه اين چيزها برام مهم نيست داره تمام تلاشش رو ميكنه كه هرچه زودتر بريم پيش هم.الان اون بيشترمشتاق به مستقل شدنه)ايشالا خوشبخت باشي (1361)
من چی بگم که 2سال و شش ماهه ازدواج کردم ولی تو عقدم من از تو دیوونه ترم چون شوهرم هنوز سربازه برا خونوادم اصلا مهم نیس کی عروسی بگیریم ولی خودم خسته شدم از این عدم استقلال همسرم خیلی مهربون و عاطفیه اما گاهی اوقات فکر میکنم اشتباه کردم ازدواج کردم... (2044)
سلام من تازه دوماهه نامزد كردم ولي نامزدم ازم دوره به همين خاطر ميخوام زود عروسي كنم از طرفي حداقل 6ماه لازمه واسه شناخت من كلافه ام صبرم كمه ميشه راهنمايي كنيد؟درضمن يه باباي سختگير دارم كه خودتون ميدونيد يعني چي ديگه (2875)
سلام من 5ماهه که عقدم ولی خسته شدم خونواده شوهرم سر اداب ورسوم عروسی و جهیزیه به ما گیر میدن دو ماهه که شوهرم کارش فقط دعواست هرچی میگگفتم این حرفا رو به مامانم بگو قبول نمیکرد دلم ازش پره دیگه دوس ندارم ببینمش وقتی هم بهش میگم میگه منکه چیزی نگفتم حتی حاضر نیس عذر خواهی کنه (4935)
میبینم که فقط اینجا دخترا نظر دادن مثل اینکه جبه پسرا خالیه .
ما هم 11.90 عقد کردیم زمان عروسی فروردین 91 بود ولی عموم فوت کرد . یه 4-5 ماه افتاد عقب در صورتی هم که من اصلا کوتاهی نکردم حتی تالا ر هم گرفته بودم .
حالا شروع کردن به گیر دادن که خانومم مثلا شب نیاد خونه ما . آخه این مسخره بازیا چیه . ؟؟
چه قدر ذهن بسته !! (5908)
سلام منم فروروردین 91 عقد کردم!نامزدمو دوست دارم فعلا ازم دوره ماهی چند روز بیشتر نمیبینمش !ولی هر روز باهم حرف میزنیم !به نظرم دوران عقد بدترین دورانه!یه دوره ی مسخره!من که یه هفته نشده عقد کردیم مادر شوهرم با خانوادم مشکل پیدا کرد!یعنی مشکل درست کرد!اصلا دلم نمیخواد برم خونه ی اونا ولی واسه خاطر شوهرم مجبورم!خدا کنه زود تر عروسی کنیم!!!!!!!!!!! (6401)
به نظر منم دوران عقد واقعا دوران بدیه. من 2 ماه هست عقد کردم هر 2هفته یک بار دعوا میکنیم.الانم 1 هفته هستش که قهریم. دوستش دارم ولی اختلاف سلیقه و فکر زیاد داریم.زودتر عروسی کنید (6925)
سلام من بهمن 90عقد کردم یعنی حدود 6 ماهه عقدیم . خداروشکر هم خانوادم خوبن هم خانواده شوهرم.اصلا دوس ندارم به این زودیا عروسی کنیم.خوشیم بابا. شماهم خیلی درگیرش نباشید . خوش باشید چه کاریه هستید فعلا (6926)
سلام من 11 ماه نامزدم یه باباهم دارم که حتی به نشستن شوهرم گیر میده منم که به شوهرم محرم نیستم که بتونم بهش تذکر بدم خانواده شوهرمم از اون خانواده های حرف در بیارن دوماه اول خوب بود اما به بعدش دارم میگم غلط کردم ازدواج کردم (6935)
من فکر کنم وضعیتم از همتون خرابتره 6ماهه عقد کردم و شوهرم برای یه شهر دیگست ماهی یک بار همدیگرو میبینیم وقتی هم میخواد بیاد اینقدر گیر الکی بهم میده که از زندگی سیرم میکنه بهش میگم نیاد هر چند تقصیر نداره خانواده ها دیونم کردن میدونم دود از کجا بلند میشه که همش میخواد بیاد پیشم با هام دعوا میگیره کوفتم میکنه هر چی جلوتر میرم میگم چه اشتباهی کردم ای کاش هیچ وقت ازدواج نمیکردم درسته که خیلی دوستش دارم ولی حرفا رو که از اطراف میشنوم دیونه میشم بابام میگه زود تکلیفتو روشن کن از اون طرف اصلا خانواده شوهرم برای خودشون نمیزارن میگن پول نداریم امادگی نداریم در صورتی که دارن و نمخوان بکنن کمکم کنید خدا یا بهم صبر بده (7753)
سلام ب نظر من دوران عقد هم شیرین هم تلخ وتلخیش از حرف و حدیثا بی مورد شروع میشه بهتر بی تفاوت گذشت چون جز غصه چیزی برای آدم باقی نمیمو نه و عمر این روزها کوتاست. (14783)
من تازه دو ماهه ازدواج کردم ولی رابطه نامزدم با من خیلی بد شده خیلی رفتارش با من سرد شده همه میگن این دورا ن شیرین ترین دوران ولی برای من اینجوری نیس فقط یه ماه اول خوب بود بعدش انگاری نامزدم زیرو رو شد لطفا کمکم کنید حالا باید چیکار کنم؟ (21577)
سلام منم مشکل زیاد شدن دوره عقد رو دارم الان یک سال و هشت ماهه عقدیم بابای من همون اول گفت بیشتر از 6 ماه نباشه ولی خونواده ی شوهرم بر خلاف حرف بابام طولش دادن مامانم هم به من میگه کاریت نباشه چه معنی داره که دختر بگه بیاین عروسی مون رو بگریم اینم بگم که هر چی به شوهرم میگم میره میذاره کف دست خونوادش اصن نمیدونم چیکار باید بکنم نمیتونم با هاش راحت حرف بزنم اصن نمیتونم بهش اعتماد کنم.مثلا ما خرداد 91 عقد کردیم شوهرم گفته بود خرداد 92عروسیمون ولی تا حالا که از اون موقع 8 ماه هم گذشته وعلاوه بر این باید بگم خواهر کوچکتر از خودم دارم که تو شهر ما رسم نیس زیاد نامزد بمونی.ممنون اگه منو راهنمایی کنین. (30083)
با سلام. من حدود سه چهار ماهی هست که عقد کردم. متاسفانه همین مشکل رو داریم. توانایی برگزاری مراسم عروسی رو نداریم و پدر زنم اجازه رفتن به ماه عسل رو بهمون نمیده. حتی تو این ایام عقد به تردد به منزلشون و بردن دختر به بیرون و بازار هم ایراد میگیرند... . و حتی میگن که جهیزیه هم به اون صورت براتون نمیخریم. ولی باید مراسم عروسی مفصلی برای دخترم بگیری....
باشه حالا قبول . خرید جهیزیه برای دختر کار اجبار قاقونی نیست... ولی
من اینو موندم چطور عرف اجازه میده که پدر زن تو این جور مسایل خودشو دخالت بده. ..
ولی به طوری که قانون و دادگاه همچین حقی رو به پدر دختر نمیده.
نمیخوام اختلاف ها رو بیشتر کنم. ولی اگه بخوام از پدر زنم به جرم مزاحمت و ایجاد تفرقه و اختلاف بین خودم و زنم شکایت کنم . راحت میتونم سر جاش بشونمش...
.........
منم مثل خیلی از دوستانی که دراین نظرات شرکت کردند. این مشکل رو در دوران عقد دارم.
و موندم که چکار کنم..... نه هزینه گرفتن مراسم سنگین عروسی رو دارم. نه میذارن برم ماه عسل.... (44921)