تيترآنلاين - ريشه اين کج‌خلقي‌ها چيست؟ - نسخه قابل چاپ

ريشه اين کج‌خلقي‌ها چيست؟

غلامرضا كمالي پناه

ابتكار , 19 مرداد 1390 ساعت 20:13

بي‌گمان مردم مشکل دارند. فقر و بيکاري و بي‌اعتمادي هيزم‌هاي اين آتش‌ها شده‌اند. نان گران شده، لبنيات از سفره مردم پر کشيده، گوشت روي سفره‌هاي بسياري از مردم هر روز غيبت مي‌خورد.


آيت‌الله حسين مظاهري، رئيس حوزه‌ي علميه‌ي اصفهان، طي سخناني با عنوان «فضيلت‌هاي فراموش‌شده» اخيراً گفته «صداقت، صفا و صميميت فضايل مهم و فراموش‌شده‌اي هستند که در بين مردم مغفول‌اند. درعوض رذايلي همچون دروغ، تقلب، حقه‌بازي و نيرنگ، جايگزين صفت حسنه‌ي صدق شده و شهرت فراواني يافته‌اند.» چندي است که علماي دين، رک و پوست‌کنده دردها و معضلات عيان جامعه را بر زبان مي‌رانند.

تاکنون سعي مروّجان اخلاق بر اين بوده که در لفافه و با ايما و اشاره سخن بگويند؛ اما اکنون رذايل اخلاقي به‌اندازه‌اي فراگير و آشکار شده که اظهر من شمس گشته و راهي براي لاپوشاني نيست. آيت‌الله جوادي‌آملي تازگي‌ها گفته «ظاهر مردم، باطن مسئولان است» و اين سخن درد گراني است که باتأسف واقعيت دارد. ظاهر مردم چيست؟ فقر و بيکاري، ذهن و زبان و جسم و جانِ درصد زيادي از مردم را به تسخير درآورده است. از درون اين اوضاع، دروغ‌گويي چنان شايع گشته که گويي برترين فضيلت است و البته به زيرکي تغيير نام داده است.

هرکسي بتواند با شارلاتاني و دروغ‌گويي و نيرنگ حرف خود را به کرسي بنشاند و کار خويش را به پيش ببرد و گوي سبقت را چه در زندگي شخصي و روزمره، چه در سطوح اداري، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و ورزشي از ديگران بربايد، نزد ديگران زيرک است و مورد ستايش و احترام قرار مي‌گيرد. ورزشکاران به‌هم فحش مي‌دهند، زيراب هم را مي‌زنند، همديگر را هل مي‌دهند، با دست توپ را دزدانه وارد دروازه مي‌کنند و... سپس حاشا مي‌کنند، اگر ثابت نشود، پيروزند. سياست‌مداران در زمان رقابت‌ها به همديگر تهمت مي‌زنند، عليه هم دروغ مي‌بافند، آبروي هم را لگدمال مي‌کنند و خوش‌خوشان بر مرکب مراد سوار مي‌شوند، انگار نه انگار.

در عرصه فرهنگي از هم مطلب مي‌دزدند، شعر و کتاب ديگري را به نام خويش مي‌کنند، پايان‌نامه ديگران را دولپي مي‌بلعند، مدارک دکتري جعل مي‌کنند و...، ککشان هم نمي‌گزد. خلاصه بلبشويي شده است. «هنر خوار شد، جادويي ارجمند/ نهان راستي، آشکارا گزند» ناگفته نماند اين خصايل منفي در ذات ايراني‌ها نبوده، بلکه به شهادت تاريخ‌نويسان غير ايراني، اجداد ما از دروغ‌گويي به‌شدت نفرت داشتند و از عواملي که باعث اين رذيلت اخلاقي مي‌شد، پرهيز مي‌کردند.

هرودت، تاريخ‌نويس مشهور يوناني، نوشته ايراني‌ها از دروغ نفرت دارند؛ به همين علت هيچ‌گاه زير بار قرض و وام نمي‌روند؛ زيرا مي‌دانند براي اداي بدهکاري ممکن است در تنگنا قرار بگيرند و به دروغ متوسل شوند. اما مع‌الاسف امروزه اغلب ايرانيان تا خرخره در قرض و وام فرو رفته‌اند. اوضاع اقتصادي و تورم و گراني چنان آنان ‌را در تنگنا قرار داده است که قادر به پرداخت بدهي خود نيستند. به همين علت مجبورند دروغ پشت دروغ ببافند. براي استخدام در فلان شرکت يا سازمان دولتي، لحن و ظاهر خويش را برخلاف واقعيت و باطن خود درمي‌آورند. 

چند روز پيش در مجلس روضه‌خواني و افطاري يکي از بزرگان کشور شرکت داشتم. تعداد زيادي فقط براي نشان‌دادن خود به آن بزرگ حضور يافته بودند و اين موضوع از رفتارشان کاملاً پيدا بود. به‌جرئت مي‌گويم وقت نماز، درصدي از آنان بدون وضو به نماز ايستادند. دروغ به مردم، به خود و به خداي خود. همين چيزهاست که باعث شده آيت‌الله مظاهري به‌تلخي بگويد: «جامعه‌ي ما روي دروغ و رياکاري مي‌چرخد.» 

در همين چند ماهه‌ي اخير، زنجيره‌اي از قتل‌ها، تجاوز گروهي به زنان، ترورهاي پي‌درپي، کودک‌آزاري مداوم، اسيدپاشي و معشوق‌کشي، شادي‌هاي غيرمعمول و... به‌شدت تکرار شده است. کمي در چهره و رفتار و لحن مردم نگاه کنيد. گويي بر روي انباري از باروت پوسته‌اي نازک از آرامش کشيده‌اند. آرامش مردم طبيعي نيست.

آنان زورکي خود را آرام نگه داشته و همديگر را تحمل مي‌کنند. کافي است جرقه و تلنگري بر اين پوسته‌ي نازک زده شود، آنگاه اين تحمل زورکي و آرامش تصنعي کنار مي‌رود و چه آتشي به پا مي‌شود. چنانچه دو خودرو در خيابان به‌هم بخورند، رانندگان براي هم قمه مي‌کشند. دختري از دست خواستگار مصرش خسته شود، براي هميشه از بينايي و زيبايي محروم مي‌شود (آمنه). گاهي هم وحشيانه آش‌ولاش مي‌شوند. (پل مديريت). رگ قهرماني را مي‌زنند (داداشي). دختر نماينده‌اي را مي‌ربايند و مي‌کشند (باقرنژاد). به زور وارد محدوده زندگي مردم مي‌شوند، دست‌ و پاي مردان را مي‌بندند و به زنانشان تجاوز مي‌کنند (خميني‌شهر) و خلاصه هر دم از اين باغ بري مي‌رسد.

راستي ريشه اين کج‌خلقي‌ها چيست؟ چه شده که مردم اين‌جوري شده‌اند؟ بي‌گمان مردم مشکل دارند. فقر و بيکاري و بي‌اعتمادي هيزم‌هاي اين آتش‌ها شده‌اند. نان گران شده، لبنيات از سفره مردم پر کشيده، گوشت روي سفره‌هاي بسياري از مردم هر روز غيبت مي‌خورد. حتي سيب‌زميني و پياز هم ناز مي‌کنند. درخت تورم و گراني هر روز تناور و رشيدتر مي‌شود، از آن‌طرف مردم کوتوله مي‌شوند. دولت هم مي‌خواهد سنگي از يارانه‌هاي نقدي زير پاي مردم بگذارد تا بلکه دست آنان به شاخه‌اي از اين درخت برسد؛ اما هيهات، دست‌ها کوتاه و خرما بر نخيل.از ازدواج که ديگر نگو و نپرس. ميل به اين رسم نيکو در بسياري کور شده است. کثيري به خاطر محروميت و فقر از اين موضوع عقده‌اي شده و به ناهنجاري کشيده مي‌شوند. دسته ديگري ازدواج را دمده مي‌دانند و با پول‌هاي بادآورده به خوش‌گذراني روي مي‌آورند، يکي، دوتا...صدتا... و طعمه‌هاي اين گروه هم غالباً دختران و زنان آسيب‌پذير و گرفتار هستند. به گفته شاعر معاصر:

«آن سوي ايستگاهِ فعله‌ها/ بيوه‌ي سي‌ساله‌اي با کيف زنانه‌اش در دست/ چشم‌انتظار دعوتي نامعلوم/ قدم‌هاي بي‌مقصد خود را/ رو به شبِ شمال مي‌شمرد/ او تنها مسافرِ مغمومِ عصرِ اولين پنجشنبه‌ي پاييز نيست/... وقتي که بازمي‌آمد/ زن... خسته و خاموش/ چراغ به چراغ/ رو به دلواپسي جنوب برمي‌گشت/ بوي بستر کهنه و دهان مرده و سيگار زر مي‌داد:/ صد گرم گوشت، پنج نان تازه، مشتي برنج و/ يک آب‌نباتِ کوچک چوبي.../ فقط همين»

آري با چنين اوصافي چه انتظاري است که اخلاقيات در جامعه جان بگيرد؟ حال، هرچه مي‌گوييم که دست‌ها، پاها، معده، کليه‌ها، ريه‌‌ها و روده‌هاي اخلاق در جامعه کار نمي‌کند، باز با بي‌خيالي جواب مي‌شنويم: مردم نان شب دارند بخورند و پول يارانه مي‌گيرند. اما اين‌بار علمايي همچون آيت‌الله مظاهري به ما جرئت داده‌اند روش ايما و استعاره‌گويي پزشکان و روشنفکران را کنار بزنيم و رک و پوست‌کنده داد بزنيم: اخلاقيات در جامعه مختصري فوت کرده است و اين‌بار علماي دلسوز، خود عبا از دغدغه‌هاي خويش کنده‌اند.


کد مطلب: 2925

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcj.8e8fuqehisfzu.html?2925

تيترآنلاين
  http://titronline.ir