تيترآنلاين - ماركز؛ در مواجهه با مرگ - نسخه قابل چاپ

ماركز؛ در مواجهه با مرگ

ایلنا , 23 فروردين 1391 ساعت 15:26

اين شعر قديمي را شنيده‌ايد كه «هميشه در مصاف مرگ؛ نقاب از چهره مي‌افتد...». گابريل گارسيا ماركز، با شنيدن اين خبر كه مرگ پشت در خانه‌اش منتظر است! نامه‌اي نوشته كه گوياي تفكرات و احساسات اين نويسنده‌ي 85 ساله است


اين شعر قديمي را شنيده‌ايد كه «هميشه در مصاف مرگ؛ نقاب از چهره مي‌افتد...». گابريل گارسيا ماركز، با شنيدن اين خبر كه مرگ پشت در خانه‌اش منتظر است! نامه‌اي نوشته كه گوياي تفكرات و احساسات اين نويسنده‌ي 85 ساله است. 

گابریل گارسیا مارکز؛ نویسندهٔ مشهور کلمبیایی، مدتی بود که به جهت سرطان لنفاوی، خانه‌نشین شده و رنج بیماری او را از محافل ادبی و رسانه‌ای دور کرده و این اواخر که متوجه سرعت رشد سلول‌های سرطانی و قرابتش با مرگ شده است؛ حال و هوای دیگری دارد.

او اخیرا، با شنیدن این مطلب که از کوتاهی مجالش برای زندگی خبر می‌دهد، نامه‌ای نوشته و تمام دوستاران و مخاطبان خود را مخاطب قرار داد. او همگان را به «عشق» دعوت کرده و ضمن اشاره به زندگی خود، آرزو‌هایش را با جهانیان در میان نهاده. 

متن این نامه که به تعبیر بسیاری، حکم وصیت‌نامه‌ای عرفانی دارد، بدین قرار است:
«اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی ست که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی...
گابریل گارسیا مارکز به سرطان لنفاوی مبتلاست و می‌داند عمر زیادی برایش باقی نیست. بخوانید چگونه در این نامهٔ کوتاه از جهان و خوانندگان خود خداحافظی می‌کند:

اگر پروردگار لحظه‌ای از یاد می‌برد که من آدمکی مردنی بیش نیستم و فرصتی ولو کوتاه برای زنده ماندن به من می‌داد از این فرصت به بهترین وجه ممکن استفاده می‌کردم. به احتمال زیاد هر فکرم را به زبان نمی‌راندنم، اما یقیناً هرچه را می‌گفتم فکر می‌کردم.

هر چیزی را نه به دلیل قیمت که به دلیل نمادی که بود بها می‌دادم. کمتر می‌خوابیدم و بیشتر رویا می‌بافتم؛ زیرا در ازای هر دقیقه که چشم می‌بندیم، شصت ثانیه نور از دست می‌دهیم. راه را از‌‌‌ همان جایی ادامه می‌دادم که سایرین متوقف شده بودند و زمانی از بستر بر می‌خواستم که سایرین هنوز در خوابند. اگر پروردگار فرصت کوتاه دیگری به من می‌بخشید، ساده‌تر لباس می‌پوشیدم، در آفتاب غوطه می‌خوردم و نه تنها جسم که روحم را نیز در آفتاب عریان می‌کردم.

به همه ثابت می‌کردم که به دلیل پیر شدن نیست که دیگر عاشق نمی‌شوند، بلکه زمانی پیر می‌شوند که دیگر عاشق نمی‌شوند. به بچه‌ها بال می‌دادم، اما آن‌ها را تنها می‌گذاشتم تا خود پرواز را فرا گیرند. به سالمندان می‌آموختم با سالمند شدن نیست که مرگ فرا می‌رسد، با غفلت از زمان حال است. چه چیز‌ها که از شما‌ها [خوانندگانم] یاد نگرفته‌ام...

یاد گرفته‌ام همه می‌خواهند بر فراز قلهٔ کوه زندگی کنند و فراموش کرده‌اند مهم صعود از کوه است. یاد گرفته‌ام وقتی نوزادی انگشت شصت پدر را در مشت می‌فشارد، او را تا ابد اسیر عشق خود می‌کند. یاد گرفته‌ام انسان فقط زمانی حق دارد از بالا به پایین بنگرد که بخواهد یاری کند تا افتاده‌ای را از جا بلند کند. چه چیز‌ها که از شما یاد نگرفته‌ام....

احساساتتان را همواره بیان کنید و افکارتان را اجرا. اگر می‌دانستم امروز آخرین روزی است که تو را می‌بینم، چنان محکم در آغوش می‌فشردمت تا حافظ روح تو گردم. اگر می‌دانستم این آخرین دقایقی است که تو را می‌بینم، به تو می‌گفتم «دوستت دارم» و نمی‌پنداشتم تو خود این را می‌دانی. همیشه فردایی نیست تا زندگی فرصت دیگری برای جبران این غفلت‌ها به ما دهد.

کسانی را که دوست داری همیشه کنار خود داشته باش و بگو چقدر به آن‌ها علاقه و نیاز داری. مراقبشان باش. به خودت این فرصت را بده تا بگویی: «مرا ببخش»، «متاسفم»، «خواهش می‌کنم»، «ممنونم» و از تمام عبارات زیبا و مهربانی که بلدی استفاده کن. هیچکس تو را به خاطر نخواهد آورد اگر افکارت را چون رازی در سینه محفوظ داری.

خودت را مجبور به بیان آن‌ها کن. به دوستان و همهٔ آنهایی که دوستشان داری بگو چقدر برایت ارزش دارند. اگر نگویی فردایت مثل امروز خواهد بود و روزی با اهمیت نخواهد گشت»

گابریل گارسیا مارکز متولد ۶ مارس ۱۹۲۷ در درمنطقهٔ سانتامارا کلمبیا است که سال‌های عمرش را به رمان‌نویسی، روزنامه‌نگاری، نشر و فعالیت‌های سیاسی اختصاص داده.

مارکز به تکیه بر آثار جهانی‌اش، که در راس آن‌ها می‌توان به رمان مشهور «صدسال تنهایی» اشاره کرد، نام خود را در سراسر جهان آواز داده؛ آنچنانکه کمتر کسی‌ست که او را نشناسد و یا تعریف‌اش را نشنیده باشد.

از میان آثار مارکز می‌توان به رمان‌های «ساعات شوم»، «صد سال تنهایی»، «عشق سال‌های وبا»، «ژنرال در هزارتوی خود» و «خاطرات روسپیان غمگین من» و همچنین داستان‌هایی نظیر «طوفان برگ»، «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد»، «تشییع جنازه مادربزرگ»، «داستان باورنکردنی و غم‌انگیزارندیرا و مادربزرگ سنگدل‌اش»، «وقایع‌نگاری یک قتل از پیش اعلام شده» و «زائران غریب» اشاره کرد.

همچنین قابل اشاره است که مارکز یکی از نویسندگان پیشگام سبک ادبی رئالیسم جادویی است.


کد مطلب: 4490

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdci.3a5ct1a5ubc2t.html?4490

تيترآنلاين
  http://titronline.ir