تيترآنلاين - چرا برخي دختران از خانه فرار می کنند؟ - نسخه قابل چاپ

چرا برخي دختران از خانه فرار می کنند؟

متن خلاصه شده از مجله فصل نو؛ نويسنده : پروانه زاهدی فر , 5 آذر 1391 ساعت 11:06

اغلب زناني كه آزار مي‌بينند فرد متجاوز را مي‌شناسند كه در اكثر موارد دوست يا آشنا يا از اعضاي خانواده كارفرما يا رئيس است


در تعریف فرارازخانه بردوعامل تاکید شده است: غیبت ازخانه حداقل به مدت یک شب وعدم اطلاع یا رضایت والدین یا سرپرست قانونی ازاین مسئله . براساس آمار ها،نرخ فرار دختران از خانه سيری صعودی را طی می کند: از01/3 در هر صد هزار نفرجمعيت در سال 1376 به 3/4 در هر صد هزار نفرجمعيت در سال 1383 و سپس با جهشی ناگهانی به 33/6 در سال 1385 که موجب می شود تا به آن به عنوان يک مسئله ی اجتماعی نگريسته شود و اين مسئله ضرورت انجام پژوهش های متعدد صورت گرفته در اين مورد را- هر چند با نگاه های متفاوت – توجيه می کند. 

در اين پژوهش با 25 نفر از دختران فرار ی از خانه که با روش گلوله برفی انتخاب شده بودند مصاحبه نیمه ساخت یافته انجام گردید که یافته ها به شرح زیر می باشد. 

مشخصات کلی مصاحبه شدگان
سن : طیف سنی از16 تا25 سال.
میزان تحصیلات: 4% بی سواد،32%ابتدایی ،56%راهنمایی و8%دبیرستانی
وضعیت خانوادگی
تحصیلات پدر : 72% بی سواد ، 16% ابتدایی ، 8% سیکل ، 4% دیپلم
تحصیلات مادر : 56 % بی سواد ، 32% ابتدایی ، 8% سیکل ، 4% دیپلم
شغل پدر: 56% کارگر ، 24% کارگر فصلی ، 16% بیکار ،4% نامشخص
شغل مادر: 84% خانه دار ، 16% امور خدماتی
سابقه کیفری : 44% پدر،16% برادر
سابقه مصرف مواد مخدر : 44% پدر ، 24 % برادر
سابقه اختلالات روانی: 24% پدر ،16% برادر

اما اولین و شاید بدیهی ترین پاسخ به این سوال می تواند دستیابی به آرامش و امنیت بیشتر باشد که در تمام پاسخ ها برآن تاکید شده است و از جمله اصلی ترین کارکرد هایی است که جامعه شناسان برای خانواده قائلند.این که خانه محل آرامش و آسایش جسمی،روانی و... اعضای خود است و آن ها را در برابر مشکلات و مسائل محیط اجتماعی محافظت و مورد حمایت ویاری قرار می دهد.از بین دختران موردمصاحبه شاید "م"20 ساله کاملتر از دیگران به این سوال پاسخ داده است: 

" خانواده هیچ وقت برای من معنایی را که شما از آن ارائه می دهید ،نداشته است .از وقتی که خودم را شناختم جز خشم،نفرت ،سختی و ترس در خانواده ما چیز دیگری وجود نداشت .پدرم به شدت مستبد بود .همه از او حساب می بردیم حتی مادرم.برادر بزرگم را هم مثل خودش بار آورده بود که در غیاب پدر وظیفه داشت تا همان فشار ها و سختی ها را بر ما و حتی مادرم وارد کند.کتک خوردن با دلیل و بدون دلیل برای ما یک موضوع هر روزه بود که همیشه انتظارش را داشتیم مهم نبود که ما کاری انجام می دهیم یا نه ،مهم این بود که باید کتک می خوردیم .وقتی کوچک تر بودم فکر می کردم بهتر است کارهایی را انجام بدهم که پدرم خوشش بیاید و از کتک خوردن من دست بردارد ولی بی فایده بود .گاهی احساس می کردم که او اصلا از خود کتک زدن لذت می برد و خستگی روزانه از تن اش بیرون می رود ... مدت ها به فرار فکر کردم ،نمی دانستم به کجا می روم اما بلاخره انجامش دادم.فکر کردم هر جا بروم نهایتا از خانه ما بهتر است ،حتی اگر کنار خیابان یا در پارک ها بخوابم...." 

"ز" 23 ساله اما دلایل دیگری دارد:
"پدرم ما را کتک نمی زد ،اما به کارهایی وادار می کرد که ترجیح می دادم به جای آن کتک می خوردم. من بچه اول خانواده بودم.پدرم معتاد بود.تا موقعی که پیزی برای فروش بود،همه را فروخت تا مواد بخرد.وقتی وسایل خانه تمام شد،شروع به فروختن بچه ها کرد حتی مادرم.ومن اولین بچه بودم و تجربه از من شروع شد....با خودم فکر کردم اگر فرار کنم هر جا که بروم از این جا بهتر است..." 

"س"17 ساله هم تجربه زندگی در خانواده نابسامان را دارد:
" پدرم معتاد بود ،بیشتر وقتش را بیرون از خانه می گذراند،مادرم تمام سختی ها را یک تنه به دوش می کشید .خیلی زجرش داد.انقدر که بالاخره طاقتش تمام شد ورفت. ما ماندیم و یک پدر بی مصرف که بعد از مادرم خانه را به عشرتکده تبدیل کردوما مجبور بودیم تا بساط را برای او و دوستان و مشتریانش فراهم کنیم....معتاد معنای غیرت را نمی فهمد و مشتریانش از خودش بدتر بودند...گاهگاهی به فرار فکر می کردم اما جراتش را نداشتم تا آن روز که مجبور شدم برای دفاع از خودم به یکی از مشتریانش حمله کنم،قیچی را به طفش پرتاب کردم .از ترس فرار کردم.ناگهانی و نمی دانم به کجاوحالا این جا هستم..." 

"ن" 22ساله در مورد خانواده و فرارش می گوید:
" پدرم دو چهره داشت .همه اورا آدم خوبی می شناختند.خوشرو و خوش برخورد ومعاشرتی بود.در جمع و مهمانی ها همه را می خنداندواگر در جمعی نبود همه سراغش را از مادرم می گرفتند.اما فقط من و مادرم می دانستیم که چقدر نامرد است....بچه که بودم نمی فهمیدم،میگفت پدرهایی که بچه هایشان را خیلی دوست دارند ،اینطورند ومن تو را خیلی دوست دارم.اما نباید به کسی بگویی.بزرگتر که شدم معنای کارهایش برایم روشن شد.جرات نداشتم با کسی در میان بگذارم مثل عقده روی دلم مانده بود.نمی دانم چه شدکه به یکی از دبیرانم اعتماد کردم.وقتی مسئله را شنیدتلاش کرد تا از طریق مدرسه به من کمک کنداما کار بدتر شد.پدرم فهمید و مرا در خانه حبس کردو تهدید کرد که بلایی برسر معلمت می آورم که دیگر به مسائل خانوادگی دانش آموزانش دخالت نکند...بالاخره فرار کردم...." 

"ح"16 ساله از تلاش های مختلفش برای ماندن در خانه و حل مشکلش می گوید:
" در روستا هر طور که بود ،با هر مشکلی که داشتم ابتدایی را تمام کردم .خیلی دلم می خواست درس بخوانم و معلم شوم اما هیچ امیدی نداشتم چون در روستای ما فقط مدرسه ابتدایی وجود داشت...وقتی قرار شد به شهر بیاییم باورم نمی شد احساس می کردم خوشبخت ترین آدم روی زمین هستم.پدرم قرار بود سرایدار یک مدرسه درشهر شود.....دوم راهنمایی بودم که یکی از اقوام پدرم به خواستگاری ام آمد.زنش مرده بود و سه بچه کوچک داشت.حرف زدم،قهر کردم ،دعوا کردم ،التماس کردم ،دست به دامن همه شدم ،اما فایده ای نداشت .خوکشی کردم نجاتم دادنداما هیچ چیز تغییر نکرد.پدرم می گفت نمی فهمد،عروسی که بکند ،عادت می کند،ندارم خرجش بکنم ،اوبرایش همه چیز می خرد...دیگر هیچ راهی برایم نبود.تسلیم شدم.همه فکر کردندقبول کرده ام ودر یک فرصت مناسب فرار کردم..." 

وضعیت "ل" 20 ساله تا حدی با بقیه تفاوت دارد،می گوید:
"وضع مالی خوبی داشتیم .پدرم مرد خوبی بود،مادرم هم خوب بود.ما دو بچه بودیم .من و برادرم که 7سال از من بزرگتر بود.خانه ما دو قسمت داشت .یک قسمت اصلی که ما در آن ساکن بودیم ویک قسمت در ته باغ که برادرم برای کارهایش از آن جا استفاده می کرد.یک روز که با هم تنها بودیم مرا به آنجا برد.من 8 ساله بودم وچیزی نمی فهمیدم.از من خواست تا در این باره با کسی حرف نزنم.بعدا این کار را مرتب تکرار کرد .بعدها پسرخاله وعمه و دوستانش را هم می آورد .من بچه بودم نمی فهمیدم،اما بزرگتر که شدم کم کم متوجه شدم اما جرات نمی کردم با کسی درمیان بگذارم.چندسال بعد پدرم اورا برای ادامه تحصیل به خارج فرستاد.ظاهرا مسئله تمام شده بود اما خاطراتش آزارم می داد.احساس بسیار بدی نسبت به همه پسرها داشتم.18سالم که شدپدرم اعلام کرد که برادرم از او خواسته است تا مرا برای ادامه تحصیل پیش او بفرستد...هر چه مخالفت کردم فایده ای نداشت.پدرم مرد خوبی بود ولی حرف،حرف خودش بود.همه تعجب می کردند که چرا دوست ندارم از این موقعیت خوب که برای هر کسی پیش نمی آید،استفاده کنم....بالاخره تصمیم گرفتم . فرار کردم...."
"ف" 21 ساله می گوید:
"من که از خانه فرار نکردم ،دختر خوب و درس خوانی بودم وهیچ مشکلی برای خانواده ایجاد نکردم .ما در شهرستان زندگی می کردیم.یک روز که مادرم خانه نبود،پدرم به من گفت لباس بپوش،می خواهیم به مهمانی برویم.مادرت هم کارش را انجام می دهد و می آید.14 ساله بودم ....وسط جاده از مینی بوس پیاده شدیم .پرسیدم اینجا کجاست.گفت:بیا باید مقداری پیاده روی کنیم. در یک نقطه خلوت ایستاد...التماس کردم ،گریه کردم...فایده نداشت...دوباره که راه افتادیم به یک خانه متروکه رسیدیم.دو مرد آنجا بودند.با آن ها صحبت کرد .مقداری پول از آن ها گرفت ورفت...مدتی مرا نگه داشتند...دنبال فرصتی برای فرار بودم و بالاخره فرار کردم..." 

بقیه هم از دلایل فرار خود می گویند....
دلایل دخترها ظاهرا متفاوت است اما در عمق و ریشه شباهت زیادی بین آن ها وجود دارد.نقطه مشترک همه این است که خانه محل آرامش و امنیت برای اعضا یاحداقل برای آن ها نبوده است،این که پدر واقعا پدر نبوده است واین که کنش آن ها بین جبر و اختیار در نوسان است.

فرار، آسیب اجتماعی یا پیامد آسیب های اجتماعی
از جمله اصلی ترین دلایلی که نزدیک به نیمی از دختران را به فرار از خانه سوق داده است،اعتیاد یکی از اعضا بویژه پدر است.
اعتياد نه تنها در ايران بلكه در جهان به عنوان يك آسيب اجتماعي و رواني مطرح است ، فراواني بيشتر مصرف و نوع مواد مصرفي ، ضرورت بررسي پيامدهاي اين مسئله براي نزديكان مردان معتاد ( بويژه فرزندان) را ايجاب ميكند. بر اساس يافته هاي پژوهش ملي كه جامعه ي آماري آن را افراد سوء مصرف كننده ي مواد در ايران تشكيل مي دادند 4/93 درصد از جمعيت نمونه را مردان تشكيل داده اند كه از اين جمعيت معتادان 7/56 يعني بيش از نيمي از جمعيت مورد مطالعه متاهل بوده اند. همچنين بر اساس پژوهش كارگري ( 1378 ) در باره ي معتادان خود معرف كشور اكثريت پذيرفته شدگان در واحدها را مردان ( 5/97 درصد ) تشكيل داده اند كه از آنها 2/69 درصد متاهل و 65 درصد داراي فرزند بوده اند. ميانگين هزينه ي ماهانه ي مصرف مواد اين افراد 45504 تومان و ميانگين درآمد ماهانه برابر 40503 تومان بوده است. جهانگرد( 1381 ) نيز در پژوهش ديگري با عنوان درمان اعتياد در استان كرمان، به شكلي كامل وضعيت زنان و كودكان در اين خانواده ها را بازگو ميكند:
از كل كودكان معتاد زير 14 سال مراجع به مراكز درماني سرپايي بهزيستي استان كرمان، 100 درصد داراي والدين (پدر يا مادر) معتاد بوده اند، تعدادي از اين كودكان به نوعي مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفته اند كه تعداد دختران در اين گروه بيشتر بوده است، همچنين در موارد متعدد اين كودكان به ناچار درگير خريد و فروش مواد مخدر بوده اند. 60 درصد از اين گروه تحصيل را رها كرده و براي تامين معاش خانواده به كارهايي از قبيل تكدي گري ، سرقت و كيف ربايي دست زده اند. در بين آنان مواردي از دختراني كه به نوعي به فحشا كشانده شده اند ديده ميشوند . يافته هاي دوست قرين نيز در پژوهشي كه جامعه ي آماري آن را دانش آموزان داراي والدين معتاد تشكيل داده اند حاكي از اجبار درصد قابل توجهي از كودكان فوق از طرف والدين در زمينه ي حمل و نقل مواد مخدر به عنوان عامل پخش مي باشد.همچنين دكتر كريم دارابي عضو هيات علمي دانشگاه پيام نور نيز يكي از علت هاي فرار اكثريت دختران فراري را قرار گرفتن در معرض انواع آسيب ها از جمله اعتياد والدين ذكر ميكند.

آزار جنسی علت یا پیامد فرار
آنچه براساس فراتحليل منابع موجود و جمع‌بندي نتايج اولين همايش ملي آسيب‌هاي اجتماعي در ايران در محور روسپي‌گري  آمده اين است كه ميانگين سني روسپيان كه در سالهاي قبل از انقلاب حدود 35 سال بوده است امروز به زير 20 سال تقليل پيدا كرده است حدود نيمي از اين گونه زنان تا قبل از 20 سالگي به روسپيگري كشانده مي‌شوند بخش قابل توجهي از آنان از خانواده‌هايي برمي‌خيزند كه يا از لحاظ فقدان والدين يا اعتياد آنان به مواد مخدر مشكل داشته‌اند به طوري كه فرزندان آنان صرف نظر از محروميت از تعاملات دوستانه و محبت‌آميز خانوادگي در معرض آزار جسمي، سوء استفاده جنسي و ضايعات رواني قرار داشته‌اند بنابراين برخي از آنان فرار را بر قرار ترجيح داده‌اند. و پس از جدايي و سرگرداني و بي‌پناهي در دام گروه‌هاي تبهكار افتاده و مورد سوء استفاده قرار گرفته‌اند(انجمن جامعه شناسی ،1383: 43).
از جمله عوامل خطرساز فرا روي دختران جوان جامعه ما آزارهاي جنسي و جسمي است. احتمال اين كه دختران جوان مورد آزار و سوء استفاده جنسي قرار گيرند بسيار بيشتر از پسران است اسناد و مدارك نشان مي‌دهد كه اكثريت قابل توجهي (70 تا 90 درصد) از دختران بزهكار كه سابقه مورد سوء استفاده جنسي قرار گرفتن داشته‌اند اغلب توسط اعضاي خانواده يا نزديكان و دوستان خانوادگي كه مورد اعتماد تلقي شده اند مورد سو استفاده و آزار جنسي قرار گرفته‌اند.
آزار جنسي تاثيرات پايه‌اي بر دختران دارد كه برخي از آنها عبارتند از:
كاهش عزت نفس و احساسات حقارت، احساس عدم، استقلال، منفي گرايي.
ـ عدم توانايي اعتماد به ديگران
ـ افت تحصيلي
ـ اختلال غذايي
ـ حاملگي زودرس
اگر به آزارهاي جنسي نسبت به دختران جوان توجه نشود آنها براي تسكين ناملايمات عاطفي خود ممكن است از خانه فرار كنندو... 
نتايج مطالعات و تحقيقات موردي و موضعي و اطلاعات و يافته هاي مطرح شده در اولين همايش ملي آسيب‌هاي اجتماعي در ايران نشان مي‌دهدكه فقط در تهران سالانه حدود يك هزار دختر 13 تا 27 ساله از خانه‌هايشان فرار مي‌كنند و اغلب دراولين ساعات يا روزهاي فرار مورد تجاوز جنسي قرار مي‌گيرند (عبدالهي، 138 : 31).
دكتر كريم دارابي عضو هيئت علمي دانشگاه پيام نور معتقد است كه اكثر دختران فراري همواره در معرض انواع آسيب‌ها از جمله اعتياد والدين، تجاوز جنسي و آزارهاي روحي رواني قرار داشته‌اند.
اغلب زناني كه آزار مي‌بينند فرد متجاوز را مي‌شناسند كه در اكثر موارد دوست يا آشنا يا از اعضاي خانواده كارفرما يا رئيس است. زناني كه در معرض حمله و آزار قرار مي‌گيرند دچار آسيب‌هاي جسمي ور وحي بي شماري مانند جراحات عميق، بيهوشي، احساس گناه،‌ اضطراب،‌ احساس حقارت و شرم، نكوهش كردن خود، تمايل نداشتن به شركت در فعاليت‌هاي پرتحرك يا حضور در محل حادثه مي‌شوند. همچنين تجاوز ممكن است سبب بارداري ناخواسته شود كه در اين صورت احتمال ابتلاي‌ اين زنان به بيماري‌هاي رواني بيشتر است و امكان دارد تجربه تلخ حادثه، تمايل به خودكشي را در آنان به وجود آورد خانواده و دوستان چنين افرادي نيز به دليل بي علاقگي زنان آسيب ديده به برقراري ارتباطات خانوادگي يا وجود حالت ترس و وحشت در آنان دچار مشكل مي‌شوند .  

يافته‌هاي تحقيقات نشان مي‌دهد كه زنان 2 تا 4 برابر بيشتر احتمال دارد كه در كودكي مورد بهره‌كشي جنسي قرار گرفته باشند و مطالعات جديد نشان مي‌دهد كه زنان بزرگسالان پيش از 18 سالگي گرفتار رويارويي غير داوطلبانه‌ي جنسي شده‌اند كه گذشته از خطرات و مشكلات جسمي، از لحاظ رواني، اختلالات مختلف هيجاني، خشم، ترس، عدم امنيت، افسردگي، بي خوابي، ... مي‌تواند پيامد آن باشد. همچنين تجاوز جنسي با ساير حالت‌هاي رواني مانند افسردگي عمده، اختلال وسواس فكري ـ عملي و سوء مصرف الكل يا مواد مخدر همراه است. (ابوالمعالي، 1379، 19). 

مقايسه‌ي اختلالات رواني زنان و مردان ، بيانگر ميزان بيشتر افسردگي، اختلال هاي اضطرابي (وحشت‌زدگي،‌ هراس اجتماعي، اضطراب) اختلال خواب (بي خوابي، كابوس و ....) در زنان نسبت به مردان مي‌باشد كه مي‌تواند از عوارض آزارهاي جسمي باشد .
اختلال‌هاي اضطرابي حاد و اختلالات مختلف هيجاني مانند خشم، ترس، عدم امنيت، افسردگي، بي خوابي، كابوس، احساس بي حرمتي و .... مي‌توانند از پيامدهاي تجاوز به عنف يا تهاجم فيزيكي به قرباني باشند. همچنين كساني كه سابقه‌ي سوء رفتار جنسي را گزارش مي‌كنند، ممكن است عيار بالاتري از اختلالات رواني در بزرگی د‌اشته باشند 

پذیرش ریسک ،تهور یا ناآگاهی
"گیدنز(1997) ":از ماهیت ریسک در جهان امروزی سخن می گوید و از موازنه بین امنیت و ریسک.جهان کنونی را باید جهان ریسک و خطرات پیش روی نامید.فرصت و نوآوری از جنبه های مثبت ریسک به شمار می روندبه عبارتی ریسک گاهی فرصت های بسیار مغتنم را پیش روی ما می گشایدلذا افرادمشتاقانه به سوی ریسک می روند وآن را با وجود تمام خطراتی که دارد می پذیرند.
یکی از اساسی ترین ایراداتی که به فرار وارد است ،خطرات و تهدید هایی است که پیش روی افراد فراری قرار می گیرد.آسیب های جدی ناشی از فرار و حتی مرگ می تواند از جمله این تهدید ها و خطرات باشد اما برخی از این دختران با وجود آگاهی از این مسئله ،ریسک این کار را می پذیرند اگر چه ترجیح می دهند که قبل از انجام عمل به آن نیندیشند.برخی نیز بدون اطلاع و آگاهی از این خطرات تن به فرار داده بودند اما در نهایت معتقد بودند با وجود سختی شرایط فعلی ،به هیچ وجه حاضر به بازگشت به خانه قبلی نیستند.
"ن"22 ساله در این باره می گوید:"این ها اگر به من بدی می کنند حداقل غریبه هستند وقتی پدرم که پدرم بود اینقدر پست بود،چه انتظاری باید از دیگران داشته باشم.من یاد گرفته ام که از هیچکس ،هیچکس ،هیچکس ،هیچ انتظاری نداشته باشم."

فرار اولین یا آخرین گزینه انتخابی
ازجمله تحلیل هایی که در فرار از خانه مطرح می شود این است که باید به دختران آموخت که فرار راه حل مسئله نیست.باید تفکر حل مسئله وتوانمندی ها و مهارت های مقابله ای را به آن ها آموخت.باید به آن ها آموخت که گزینه های بهتر را بررسی کنند و در پیش بگیرند.بررسی محتوای مصاحبه های انجام شده با دختران نشان می دهد که بجز مواردی که به طور گریزناپذیری در شرایطی قرار گرفتند که مجبوربه فرار غیر مترقبه ی برنامه ریزی نشده از خانه شوند در سایر موارد به جستجوی راه حل برآمده اند.باید تاکید نمودکه استفاده از تفکر حل مسئله ای ومهارت های مقابله ای چون جرات ورزی به امکانات و فرصت های مختلفی نیاز دارد که در قالب گزینه های متعدد جایگزین به عنوان راه حل در اختیار فرد قرار گرفته باشند.افرادی که از امکانات و فرصت ها یا گزینه های مختلف جایگزین برای حل مسئله خود برخوردارند ودارای قدرت انتخاب گزینه مورد نظر خود ازبین سایر گزینه ها هستند از تسلط وکنترل بیشتری برزندگی خود برخوردارندلذا قادر با انتخاب اند.اما وقتی فردی از امکانات و فرصت های مختلف محروم باشد واز بین راه های حل مسئله بین ماندن و دفتن فقط باید یکی را انتخاب کند وماندن برای او مسئله ومشکل اصلی است قاعدتا گزینه ای جز رفتن برای انتخاب باقی نمی ماند.البته دخترانی که در این شرایط قرار داشته اند در مصاحبه های خود اعلام کرده اند که بین بودن .نبودن یکی را انتخاب کرده اند و نبودن را شامل نبودن در خانه و نبودن دردنیا فرض کرده اند به همین دلیل از گزینه خودکشی نیز استفاده کرده اند وپس از عدم موفقیت در آن به گزینه نبودن در خانه به عنوان راه حل بعدی عمل کرده اند.ضمنا برخی از دختران نیز ذکر کرده اند که تلاش های خود را برای استفاده از گزینه های دیگر انجام داده اندمانند کمک خواستن از مادر،خویشان،دبیران ،اولیای مدرسه و... و در تمامی موارد انتخاب این گزینه ها به شکست انجامیده است.قدرت بی چون وچرای پدر و بی قدرتی مادر،عدم اجازه خویشان واولیای مدارس جهت مداخله در امور خانواده از طرف مسئول خانواده یعنی پدر و نبود قانونی برای مداخله سایر نهادها در امور خانواده در شرایط فوق از جمله عوامل موثر در شکست گزینه های فوق بوده است وتنها گزینه هایی که دختران می توانسته اند برای تغییرشرایط خود برآن کنترل داشته باشند فقط تخریب جسم خود (خودکشی)،تخریب عامل مشکل زا(قتل) و فرار بوده است که شاید کم خطر ترین آن ها برای این دختران مورد فرار از خانه تلقی شده است.

امنیت و آرامش ،قبل یا بعد از فرار
زماني كه گسترش جامعه و ظهور نهادهاي ثانويه موجب تقليل كاركردهاي خانواده گرديد جامعه شناسان بسياري عنوان نمودند كه خانواده كاركردهاي ثانويه‌ي خود را از دست داده و اكنون با فراغ بال مي‌تواند به كاركرد اصلي خود ـ فلسفه‌ي وجودي خانواده ـ يعني ايجاد فضايي امن براي افراد خانواده بپردازد و بر اين اساس خانواده به عنوان هسته‌ي اصلي جامعه و محل آسايش و آرامش رواني، جسمي و .... اعضا در برابر مشكلات و محيط بيرون تلقي گرديد اما بررسي ها نشان مي‌دهد كه در بسياري از خانواده‌ ها نه تنها اين كاركرد وجود ندارد و به فراموشي سپرده شده است بلكه در اين موارد خانواده خود محل و مكان ايجاد آسيب‌هاي اجتماعي است.
کلیه دختران مورد مصاحبه و همچنین کلیه تحقیقاتی که در بخش قبلی و معطوف به خانواده انجام شده بود بر خانواده آشفته ونابسامان،وجود روابط سرد ومتکی بر ترس شدید ،خشونت های خانگی،آزارهای جنسی وزنا بامحارم ،فحشای اجباری برای تهیه موادیا... و...در محیط خانه تاکید نموده اند.آسیب های فوق که در محیط خصوصی وبسته ی خانواده وبه دور از چشم جامعه اتفاق می افتد محیطی سخت غیر قابل تحمل و طاقت فرسا را برای این دختران فراهم می آورد.این امر بویژه که از لحاظ قانونی شرایط برای دخالت نهادهای دیگر مهیا نیست گزینه دیگری جز تخریب خود یا دیگری یا فرار برای آن ها وجود ندارد که در ظاهر کم خطرترین عامل فرار و جستجوی مکانی امن برای پناه آوردن و رسیدن به آرامش است.سرابی که تقریبا صد در صد موارد با سرعتی باور نکردنی ،کاذب بودن خود را به شکلی بیرحمانه به این دختران نشان داده است.

بحث ونتیجه گیری
بررسی وضعیت دختران فراری را می توان در 4 محور دنبال کرد:
محرومیت از سرمایه اجتماعی
روابط گرم یاروابط با صبغه عاطفی مثبت،پایه ومایه اجتماع وجامعه است .پایه هر نظم اجتماعی ،حتی در جوامع مدرن عاطفه است و این ریشه در وابستگی عاطفی به جمع (احساس عضویت)و روابط عاطفی در جمع دارد.کم وکیف روابط عاطفی و آرایش آن ها در جامعه تا حد قابل ملاحظه ای ،چند وچون نظم اجتماعی و اخلاق اجتماع را مشخص می سازد .در صورتی که به هر دلیل روابط گرم در عرض جامعه به سردی گراید و احساس تعلق کنشگران به جامعه سست شود،به همان نسبت نیز اعتماد اجتماعی و نظم هنجاری وتعهدات جمعی و عمومی تضعیف می شوند

کاهش مبادله متقارن گرم در شئونات مختلف زندگی اجتماعی که در آن همزمان خیر وصلاح یک طرف از جانب طرف مقابل مطمح نظر قرار گیرد وکاهش فراوانی روابط حمایتی بین گروهی ،منجر به افزایش میزان محرومیت اجتماعی ،میزان خودکشی،میزان یاس اجتماعی،میزان استثماراجتماعی و میزان انفعال اجتماعی می گردد و این امر در مورد دختران فراری به طور کامل دیده می شود.محرومیت این دختران از روابط دوجانبه گرم وروابط خمایتی بین گروهی ،یعنی کاهش ویا محرومیت این دختران از سرمایه اجتماعی ،منجر به بروز پیامد های فوق در این دختران گردیده است و آن ها را تبدیل به موجوداتی مایوس،استثمارشده،با سطح اعتماد اجتماعی بسیار پایین نسبت به دیگران و جامعه نموده است.

محرومیت از سرمایه اقتصادی
دستیابی به فرصت ها و امکانات اقتصادی ودر آمد از جمله قابلیت هایی است که فرصت کسب استقلال و عدم وابستگی – یا وابستگی کمتر – ودر نتیجه قدرت کنترل وتسلط برسرنوشت و زندگی را به افراد می دهد.این دختران به عنوان فرزندان خانواده نه تنها از این فرصت ها و امکانات محرومند بلکه عمدتا به خانواده هایی تعلق دارند که از لحاظ اقتصادی به طبقات پایین جامعه تعلق دارد.البته باید اذعان نمود که در غیر این صورت نیز به شکل هنجاری به عنوان عضو خانواده وبا توجه به سن،جنس وفقدان مهارت و توانایی لازم برای کسب مشاغل در آمد زا ،از این سرمایه محرومند و به همین دلیل کنترل سرنوشت وزندگی آن ها به طور کامل وبه شکلی قانونی در اختیار خانواده قرار ذارذ و کنش فرارازخانه در جستجوی امنیت تنها گزینه مناسب در اختیارشان برای کنترل برسرنوشت است. 

محرومیت از سرمایه سازمانی (قدرت سازمان یافته)
ساخت خانواده در هر جامعه تابع هنجارها و قوانین رسمی و غیر رسمی آن جامعه است.سلسله مراتب قدرت نیز به عنوان بخشی از این ساخت تعیین کننده برخورداری اعضا از درجاتی از قدرت و اقتدار است و فرزندان – بویژه دختران - معمولا در این سلسله مراتب در آخرین رده قدرت قرار دارند ولذا کنترل سرنوشت آنان از اختیار خودشان خارج است بویژه زمانی که خانواده از ساختی استبدادی و غیر دموکراتیک برخوردار باشد ،این مسئله تشدید می یابد.و ضرورت اظاعت فرزندان از والدین بویژه پدر شکلی کاملا قانونی و عرفی می یابد.قدرت مافوق پدر در مقابل بی قدرتی مطلق فرزندان بویژه دختران ،فرصت هرگونه بهره برداری از آنان را فراهم می کند بویژه که قانون اجازه و فرصت دخالت در امور این واحد خصوصی و قدرتمند را به هیچ نهاد دیگری اعم از مدارس،نهادهای مشاوره ای و... نمی دهد مگر با رضایت خانواده(پدر).این قدرت که بیشتر برپایه ی بیولوژی استوار است در مواردی که فرد صاحب قدرت – پدر- از لحاظ اخلاقی ،مقید به اصول ومعیارهای اخلاقی نباشد ،زمینه سواستفاده از فرزندان را در قالب وادار کردن آن ها به هر کاری فراهم می کند که موجب ایجاد شرایطی غیر قابل تحمل و طاقت فرسا برای فرزندان و اخساس محرومیت از هر گونه حمایت اجتماعی است.

محرومیت از سرمایه فرهنگی
وضعیت خاص خانوادگی این دختران ،نشان دهنده فقدان میزان سوادکافی نه تنها برای دختران مورد بررسی بلکه برای والدین و سایر اعضای خانواده آن ها ست که موجب فقدان یا کاهش دسترسی آن ها به منابع معرفتی جامعه است.اغلب این دختران در سطوح پایین آموزش عمومی متوقف شده اند وقبل از فرار مجبور به ترک تحصیل از مدرسه شده اند.

محرومیت های چهارگانه فوق منجر به ایجاد فقر قابلیتی در این دختران شده است.سن(1985) قابلیت رابه معنی آن چه که مردم واقعا قادر به انجام دادن آن هستند ،تعبیر می کند.بنا براین"چه بودن"یا"چه کردن" انسان ها اهمیت محوری ندارد،آن چه مهم است توانایی بالقوه افراد است برای انتخابی متفاوت از آن چه هستند وآنچه انجام می دهند. به عبارت بهتر وضعیت اقتصادی یا اجتماعی که افراد در آن بسر می برندبایدمحصول یک انتخاب باشد نه اجبار.به این معنا انتخاب زمانی وجود دارد که وضعیت های مختلفی برای انتخاب کردن وجود داشته باشد.این وضعیت ها ی مختلف بستگی مستقیم به ویژگی های فردی و شرایط محیطی دارد. با توجه به این مسائل و با توجه به فقر قابلیتی این دختران ، در تحلیل کنش آنان باید خود را در شرایط آنان قرار داد .عقربی که دور تادورش را آتش فرا گرفته باشدوراه خروج نداشته باشد آیا راهی جز نیش زدن وکشتن خود ،برای خود متصور خواهد بود؟


کد مطلب: 5308

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdch.vnmt23nx6ftd2.html?5308

تيترآنلاين
  http://titronline.ir