تيترآنلاين - گفتگوي اختصاصي سي ان ان با ايمان العبيدي زن ليبيايي - نسخه قابل چاپ

گفتگوي اختصاصي سي ان ان با ايمان العبيدي زن ليبيايي

19 فروردين 1390 ساعت 11:27

العبیدی: تمام جهان باید بداند در لیبی چه وضعیتی برقرار است. لیبی سالیان زیادی را بدون خبررسانی از طریق رسانه ها سپری کرده است. بگذارید دنیا بداند اینجا چه خبر است؟


تيترآنلاين - شبکه تلویزیونی سی ان ان در مصاحبه ای اختصاصی با ایمان العبیدی، زنی که مدعی شده بود نیروهای قذافی به وی تجاوز کرده اند، گفتگو کرد. در ابتدا نیک رابرتسون، خبرنگار این شبکه درخصوص وضعیت کنونی این زن و نحوه انجام این مصاحبه گفت: او همچنان در خانه ی خود زندانی است و به او اجازه خروج داده نمی شود.

مصاحبه ی ما با او از طریق سعدی قذافی، یکی از پسرهای معمر قذافی انجام شد. سعدی قذافی، با وجود مخالفتهای آشکار مقامات دولتی از جمله سخنگوی دولت لیبی، با انجام هماهنگی های لازم امکان این مصاحبه را در داخل دفتر خودش برای ما مهیا کرد.

دولت لیبی حدود دو هفته است که به خبرنگاران خارجی وعده می دهد که مصاحبه با العبیدی را برای آنها میسر سازد اما هیچگاه چنین اجازه ای را نداده است. وی افزود: در زمان انجام مصاحبه، سعدی قذافی در اتاق حضور داشت، اما او از بین اظهارات العبیدی، با یک مطلب مخالف بود: وقتی العبیدی گفت خود را حامی نیروهای مخالف دولت در شرق کشور و شهرهای بنغازی و مصراته می داند، قذافی اعلام کرد که با این جملات وی مخالف است و آنها را بر نمی تابد.

در نهایت العبیدی قبول کرد که در زمان پخش مصاحبه، این اظهارات وی پخش نشود. اما در کل، اظهارات وی قلب انسان را به درد می آورد و باید گفت او به هیچ وجه از لحاظ ذهنی و روحی از آنچه بر وی گذشته فارغ نشده است. در ادامه ی اظهارات رابرتسون، مصاحبه اختصاصی سی ان ان با العبیدی پخش شد. خبرنگار از وی پرسید: وقتی شما وارد اتاق هتل شدید سعی داشتید برای خبرنگاران توضیح دهید که چه اتفاقی برایتان افتاده است.

آیا اکنون می توانید بگویید چه بر سر شما آمد؟ العبیدی پاسخ داد: افرادی مسلح متعلق به نظامیان دولتی با دو خودرو من را ربودند. آنها سوار بر همان خودروهای گشتی بودند که بصورت معمول توسط پلیس مورد استفاده قرار می گیرند. آنها من را به خاطر اینکه اهل یکی از استانهای شرقی کشور هستم از این خودرو پیاده کرده و سوار خودروی خودشان کرده و با خود بردند.

آنها در حالت مستی بودند و من را به محل سکونت یک نفر از خودشان منتقل کردند. در آنجا من را شکنجه کرده، مورد تجاوز قرار داده و کتک زدند و سپس دست و پایم را بستند. من کبودیهای بوجود آمده بر روی دستهایم را که بدلیل بسته شدن دست و پاهایم به مدت دو روز بوجود آمده بود، به خبرنگاران نشان دادم. خبرنگار از وی پرسید: حالا کبودیهای دستتان در چه وضعی است؟ آیا هنوز هم کبود هستند؟ العبیدی گفت: هنوز هم بعضی از کبودیها بر روی دستم وجود دارند.

اما عکسهای آن زمان را با خودم دارم. آن عکسها را با دوربین گوشی همراهم گرفتم. آنها را در اختیار شما خواهم گذاشت. اما هنوز هم می توانید برخی کبودیها را بصورت کمرنگ بر روی دستم ببینید. بر روی بدن من کبودیهای زیادی بخاطر شکنجه ها بوجود آمده است. مردم من را بخاطر نشان دادن بدنم مورد سرزنش قرار داده اند.

آنها می گویند او چطور توانسته بدنش را به آن صورت به دیگران نشان دهد؟ اما دلیل من این بود که افسرده شده بودم و راه دیگری هم نداشتم تا به مردم بگویم که چطور شکنجه شدم. من به طرز وحشتناکی تحت شکنجه قرار گرفتم، تاحدی که آنها اسلحه های خود را به داخل بدن من فرو می بردند. بعد از دو روز آنها به داخل چشمهای من الکل ریختند.

در اینجا بود که سخنگوی دولت به مردم اعلام کرد که من مست بوده ام و از لحاظ ذهنی مشکل دارم. او حتی پرونده ی من را مرور نکرده و یا بازجویی من را ندیده بود. او بدون آنکه اطلاعی داشته باشد صحبت کرد. آنها فقط بلد هستند دروغ بگویند. خبرنگار پرسید: این اتفاق تقریباً دوهفته پیش رخ داد.

اکنون حال شما چطور است؟ العبیدی پاسخ داد: خسته شده ام. هربار که می خواهم بروم آنها من را دستگیر می کنند. تاحالا دو بار اتفاق افتاده است. من به این می گویم آدم دزدی. آنها هیچ حقی ندارند که مرا دستگیر کنند. یک بار در هنگام خروج آنها جلوی من را گرفتند. فردی که مرا بازداشت کرد حتی از مأموران کنترل گذرنامه هم نبود. او نیز جزء نظامیان قذافی بود. او گذرنامه من را توقیف کرد.

آنها من را کتک زدند و اجازه خروج از مرز را به من ندادند. آنها سپس من را سوار یک خودروی پلیس کرده و با خود بردند و بمدت یک روز و نیم بدون هیچ دلیلی در بازداشت نگاه داشتند. آنها هیچ دلیلی برای ممنوعیت سفر برای من ذکر نکردند. من فقط می خواستم پیش خانواده ام بروم تا از امنیت نزد آنها برخوردار شوم.

من در طرابلس به زندان افتادم. به آنها دستور داده بودند که من را خارج از شهر زاویه و در طرابلس نگاه دارند. وی ادامه داد: سومین باری که من دستگیر شدم زمانی بود که برای دومین بار سعی کردم پیش شما خبرنگاران بیایم تا با شما صحبت کنم.

البته پس از آنهمه دروغ و اتهام که در شبکه های تلویزیونی لیبی به من نسبت داده بودند می خواستم صحبت کنم تا خود را از این اتهامات مبرا سازم. می خواستم از خود دفاع کنم. آنها من را بیرون انداخته، گوشی همراهم را گرفته و زندانی ام کردند. حتی وقتی آنها من را به اداره بازجویی کیفری بردند به آنها گفته شد که حق بازداشت من را ندارند.

کشور هیچ ثباتی ندارد. پلیس به میل خودش رفتار می کند. نمی دانم چه اتفاقی دارد رخ می دهد. دفعه ی بعدی که من زندانی شدم زمانی بود که می خواستم پرونده ی دادگاهم را پیگیری کنم. به من گفتند باید برای عدالت به دنبال قانون بگردم. من خواستم پرونده ام را پیگیری کنم. اما یکی از کارمندان دادستانی که نظامی هم نبود، اسلحه ای بیرون آورده و خواست من را بکشد. نمی دانم راه حل چیست؟ خبرنگار پرسید: وضعیت پیش آمده برای شما قلب مردم زیادی را در سراسر جهان به درد آورده است.

به نظر شما دلیل آن چیست؟ العبیدی گفت: تمام جهان باید بداند در لیبی چه وضعیتی برقرار است. لیبی سالیان زیادی را بدون خبررسانی از طریق رسانه ها سپری کرده است. بگذارید دنیا بداند اینجا چه خبر است؟ دل مردم دنیا برای من سوخت، مخصوصاً زنان جهان، زیرا من مورد تجاوز و ربایش قرار گرفتم، و این قلب مردم را تکان می دهد. حقیقت آشکار خواهد شد. خبرنگار گفت: دنیا چه چیزی را درباره شما باید بداند؟ العبیدی گفت: من یک شهروند معمولی در لیبی هستم.

مسلمانم، و هرآنچه درباره من گفته اند، دروغی بیش نبوده است. من برخلاف تبلیغات تلویزیون لیبی، فردی تحصیلکرده و با خانواده هستم. از لحاظ ذهنی هم مشکلی ندارم.

به هر حال من می خواهم به حق خودم برسم، حتی بدون کمک رسانه ها. من از قذافی خواستم ببیند که چه بر سر من آمده است. از او می خواهم به سخنانم گوش دهد. کسانی که من را مورد آزار قرار دادند هنوز هم در خیابانها مشغول پرسه زنی اند. آنها بجای آنکه به من راه حلی بدهند من را از سفر منع می کنند.

ولی همه ی مردم سخنان آنها را باور نخواهند کرد. وی در انتها گفت: من با سعدی قذافی صحبت کردم. او فردی افتاده و فهیم بود و به خوبی با من رفتار کرد. من از او می خواهم در مقابل مردم، من را از اتهاماتی که برایم مطرح کرده اند تبرئه کند، و بصورت قانونی، از تلویزیون دولتی شکایت کند. من از او خواستم تا مرا به آغوش خانواده ام بازگرداند و او نیز به من قول داد تا کمکم کند.


کد مطلب: 2200

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcf.xd0iw6d0xgiaw.html?2200

تيترآنلاين
  http://titronline.ir