تيترآنلاين - سیگاری که ولایتی تا ته کشید! - نسخه قابل چاپ

سیگاری که ولایتی تا ته کشید!

17 دی 1391 ساعت 21:47

هیچ کدام از ما نبودیم که افسوس نخورده باشیم، ولی در عین حال چاره‌ای هم نبود، یعنی در آن شرایط، قبول قطعنامه 598، محترمانه‌ترین چاره‌ای بود که ما داشتیم


... وقتی این خبر را شنیدم آنجا بود که (با خنده) سیگار را تا فیلترش کشیدم و آن سیگار تاریخی شد. در مثل مناقشه نیست، مثل سیگار قوام‌السلطنه بود زمانی که با استالین بر سر آذربایجان و قرارداد نفت شمال صحبت می‌کرد.

به گزارش ایسنا، علی اکبر ولایتی حدود 16 سال در حساس‌ترین دوران، وزیر امور خارجه کشورمان بود او با جام جم گفت و گویی انجام داده است که بخش‌هایی از آن را می‌خوانیم:

یقه ولایتی
اسم این یقه‌ها، یقه آخوندی نیست. این معروف به یقه ولایتی است و من نمونه‌های مختلف از اینها دارم. اوایل دهه 60، در حقیقت بنده با کنار گذاشتن پیراهن یقه‌دار، این پیراهن را با این مدل (که با آنهایی که یقه صاف دارد ، یک تفاوتی دارد و یک منحنی جلویش دارد) سعی کردم با خیاط‌هایی که کار دوخت این مدل را بر عهده داشتند، صحبت کنیم تا بالاخره حاصل این شد که می‌بینید.

از آن به بعد اسم این یقه‌ها شد یقه دیپلماتیک یا ولایتی. الان شما از خیاط پیراهن بخواهید، می‌پرسد یقه آخوندی؟ ولایتی؟ دیپلماتیک؟ چه مدلی می‌خواهید، بعضی‌ها دکمه را بالا می‌بندند مانند کشیش‌ها.

دوستان می‌گفتند در شانزه‌لیزه این را به «یقه ولایتی» می‌شناسند، من این را با تردید پذیرفتم تا این‌که چند سال پیش یک گروهی از آمریکایی‌ها که شیعه شده بودند و به ایران آمده بودند، خواستند که با من ملاقات کنند. یکی از آنها که دورگه سیاه و سفید بود، با همان لهجه آمریکایی که سیاه‌ها حرف می‌زنند، به یقه من اشاره کرد و با زبان خودش گفت: this is V -Collar

یعنی«هی این که یقه ولایتیه» و این‌که این یقه آنجا هم منتسب به ولایتی است، این نکته را نشان می‌دهد که ما هم مثل هر ملت دیگری لازم داریم لباس ملی خود را تعریف کنیم.

ماجرای نخست وزیر شدن ولایتی
آن دوران من نماینده مجلس بودم و از سوی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بودند، به عنوان نخست‌وزیر معرفی شدم. من جزو هیچ گروهی نبودم، جز حزب جمهوری اسلامی. آن زمان یک گروه متشکل برای مقابله با این انتخاب در مجلس کار کرد که سازمان مجاهدین‌ انقلاب اسلامی بود، من ایراد به آنها نمی‌گیرم، خوب نمی‌پسندیدند که من نخست‌وزیر باشم، آنها به دنبال نخست‌وزیری آقای مهندس موسوی بودند.
چپ و راست
بحث چپ و راست در ایران یک مقداری مبهم است، یعنی گاهی می‌شود یک عده‌ای حزب چپ هستند، بعد از یک مدتی تبدیل می‌شوند به نیروهای راست. همان‌هایی که یک زمانی مواضع بسیار تندی علیه غرب می‌گرفتند و همه همتشان این بود که ما با شوروی سابق و چین روابط خوبی داشته باشیم. همان‌ها تغییر مسیر دادند و شدند طرفدار پروپاقرص رابطه با غرب. به نظر من هر دو افراط و تفریط است یعنی آن زمان همان‌هایی که آن‌طور فکر می‌کردند دنبال اقتصاد دولتی هم بودند بعدا عقیده‌شان در حوزه اقتصاد هم برگشت، خوب حالا ممکن است که بگویند ما یکسری تفاوت‌هایی کردیم، از چپ به راست رسیدیم، درست یا نادرست این بود اما یکسری از نیروهای مومن بودند و سلیقه‌ای داشتند که شاید تعبیر به چپ‌گرایی می‌شد اما معتقد به نظام بودند که اینها اگر کارآمدی داشتند حتما باید به کار گرفته می‌شدند، در وزارت امور خارجه نیروهایی را به عنوان‌های مدیر کل به خدمت گرفته بودند که جزو نیروهای چپ بودند.

سخت‌ترین مذاکره
در مجموع سخت‌ترین مذاکره، مذاکرات مربوط به صلح ایران و عراق بود که سال 67 تا 69 طول کشید. عراقی‌ها پایبند به آن چیزی که گفتند نبودند و دیگر این‌که می‌خواستند چیزی را که در جنگ به‌دست نیاورده بودند در مذاکره به‌دست بیاورند.

مذاکره با بوش پدر
ما برای ساقط شدن هواپیمای ایرباس توسط آمریکا به شورای امنیت شکایت کردیم. از طرف ایران من رفتم و از طرف آمریکایی‌ها بوش پدر که معاون ریباند بود. ما دوتا به شورای امنیت رفتیم مطرح کردیم و آنجا ما از آمریکایی‌ها انتقاد کردیم و به درگیری لفظی من و آقای بوش هم کشید و بعدا هم آمریکایی‌ها محکوم به پرداخت غرامت شدند، ولی خب، جنایت آنها که با دادن پول پاک نمی‌شد. ما از آنجا که به فرودگاه برگشتیم گفتند که امام تصمیم گرفتند قطعنامه را بپذیرند.

حس ولایتی در زمان قبول قطعنامه
از یک سال قبل زمینه‌ قبول قطعنامه فراهم می‌شد، البته به شرطی که قطعنامه درستی تصویب می‌شد. قطعنامه 598 که تصویب شد، دبیرکل سازمان ملل ملزم کرده بود آیین‌نامه اجرایی 598 را تهیه کنیم. ما گفتیم تا زمانی که عقب‌نشینی تعیین نشود قبول نمی‌کنیم، برای این‌که می‌گوید آتش‌بس و عقب‌نشینی، حالا این عقب‌نشینی ظرف چند ما‌ه‌ یا چند سال باید انجام شود، مشخص نبود، علت این‌که ما قطعنامه‌های قبل را قبول نکرده بودیم برای این بود که می‌گفت آتش‌بس و مذاکره و این یعنی تثبیت نیروهای عراقی در ایران، اما ما اعلام کردیم حتما در کنار این باید عقب‌نشینی هم باشد و این قطعنامه برعکس قبلی‌ها این بند عقب‌نشینی را پذیرفت اما باید زمان آن معلوم می‌شد و صبر کردیم تا دبیرکل آیین‌نامه اجرایی را صادر کرد که بعدا شد بیست‌ونهم مرداد 1367. اول 28 مرداد بود بعد که به صرافت افتادیم که این با 28 مرداد کودتای آمریکا و انگلیس علیه دکتر مصدق من به دبیرکل اطلاع دادم که این را یک روز بعد بیندازند چون آنها به ماه میلادی گذاشته بودند و ما به شمسی که تطبیق دادیم شد 28 مرداد و تغییرش دادیم به بیست‌ونهم مرداد، بعد می‌گفتیم که ما آیین‌نامه اجرایی را قبول داریم. عراق می‌گفت که 598 را قبول دارند تا بالاخره امام پذیرفتند که البته شرایط سختی هم بود که شیمیایی به کار بردند که این ماده ممنوع شده بود، اما آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها چراغ سبز داده بودند و الا عراق جایی نبود که بتوانند این گازها را تولید کنند بلکه از آلمان، هلند و جاهای دیگر گرفتند و در حقیقت آمریکایی‌ها هم از اینها حمایت می‌کردند و مخالفت می‌کردند که این مسأله در مجامع بین‌المللی از جمله شورای امنیت مطرح شود.

هیچ کدام از ما نبودیم که افسوس نخورده باشیم، ولی در عین حال چاره‌ای هم نبود، یعنی در آن شرایط، قبول قطعنامه 598، محترمانه‌ترین چاره‌ای بود که ما داشتیم و تبیینی که امام طی اعلامیه بلند‌بالای تاریخی انجام دادند، مسائل را روشن می‌کند.

جام زهر تحمیل شد یا نه ؟
این‌که کسی به امام تحمیل کرده نیست. ایشان شخصیتی بودند که ضمن این‌که اهل مشاورت بود استقلال رأی خود را داشت و این‌طور نبود که کسی برود و چیزی را خلاف مصلحت به امام تحمیل کند البته امام در موردی هم فرمودند که ما فلان کار را کردیم اشتباه شد که شاید در مورد بنی‌صدر بود.

سیگاری که ولایتی تا ته کشید
... ما برای ادامه کارها به شورای امنیت رفتیم و روز اول رفتیم دفتر دبیرکل در سازمان ملل در نیویورک و منتظر آمدنش بودیم که یکمرتبه مسئول نمایندگی ما در آنجا، آقای امیر محلاتی، نماینده ما در سازمان ملل یک کاغذی به من داد که منافقین به پشتیبانی عراقی‌ها حمله کردند و در حال پیشروی به سمت کرمانشاه هستند، ما رفته بودیم برای آتش‌بس و وقتی این خبر را شنیدم آنجا بود که (با خنده) سیگار را تا فیلترش کشیدم و آن سیگار تاریخی شد. در مثل مناقشه نیست، مثل سیگار قوام‌السلطنه بود زمانی که با استالین بر سر آذربایجان و قرارداد نفت شمال صحبت می‌کرد.

ملاقات با صدام
صدام با من برخورد محترمانه‌ای داشت، ضمن این‌که ما یک دل خونی از دست آن جلاد داشتیم، چون خواهرزاده من هم شهید شده بود و بالاخره این همه شهید داده بودیم، مردم صدمه‌های زیادی خورده بودند، من خودم را مقابل چنین آدمی می‌دیدم.

ظاهرش با آن چیزی که در درونش بود متفاوت بود، ظاهرش آرام به نظر می‌رسید ولی چهره و نوع تصویری که از دیدن او در ذهن انسان نقش می‌بست، می‌شد تصور کرد که ظرفیت آن توحش‌ها و سفاکی‌ها را دارد، مبادی آداب هم بود.

دو سه نفر بودیم که برای مذاکره رفتیم، در کنار صدام رده‌های بالای حکومت نشسته بودند، حمادی، طارق عزیز، عزت ابراهیم و چند نفر دیگر از اعضای مهم آنها، بعد دیدیم که در اتاق نیمه باز است و دو نفر گارد مسلح ایستاده و آماده بودند که شلیک کنند، ما فکر کردیم که آنها را به خاطر ما گذاشتند، ما افراد دیپلمات بودیم و بمب که همراه خودمان نداشتیم به هر حال اعتنا نکردیم، بعد نوبت ملاقات خصوصی شد، صدام تنها ماند با من و مترجم، بقیه رفتند آنها که رفتند، بادیگاردها هم رفتند معلوم شد از ما نمی‌ترسیدند، بلکه صدام از همان سردارهای خودش می‌ترسید.

سوال از امام(ره)
یک سوالی که من از امام خمینی ‌(ره) پرسیده بودم این بود که بین ما و عراق قرارداد 1975 ملاک است؟ بر اساس این نیمی از اروند متعلق به ماست، ولی در عین حال یک‌سری جابه‌جایی‌هایی در خط وسط باید صورت بگیرد.

چون بر اساس قرارداد 1913 استانبول و پروتکل الحاقی 1914 درست چند ماه قبل از آغاز جنگ جهانی، یک قرارداد محکم مرزهای زمینی بین ایران و عثمانی بسته شده بود و آن در قرارداد 1975 در جای خودش معتبر بود، ولی بعدها مرز آبی شد خط القهر یا تالوگ، به امام گفتم اگر مبنا این است ممکن است چند کیلومتر از نقاط مرزی این طرف و آن طرف شود و امام فرمودند چاره‌ای نیست بالاخره باید قبول کرد، چند تا سوال دیگر که کردم امام فرمودند «هرچه خود ولایتی صلاح دید همان را عمل کند» یعنی اختیار کامل و مطلق دادند. من مواردی را در تاریخ ندیدم که این‌طور اختیار داده شود.

بولتن‌های مذاکرات
در هر مذاکره‌ای یک گروهی متمرکز شده بود و بولتن تهیه می‌کردیم که یک بولتن مخصوص امام، یک بولتن مخصوص سران سه قوه، یکی مخصوص وزرا و نمایندگان مجلس و همه دوائر مذاکرات را در آن تهیه کردیم که اگر نظری بود به ما بدهند و نقطه به نقطه آن را گزارش می‌دادیم.

کتابی که ما در زمینه جنگ داریم همه اینها درش هست هرچه بود در این کتاب می‌نوشتیم. اسم این کتاب« تاریخ سیاسی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است».

وزرای خارجه معاصر
بین آنهایی که مقبولیت داشتند دکتر محمد مصدق بود که دوره‌ای وزیر امور خارجه بودند، بعد نخست‌وزیر شدند و خوب کسی که خیلی انقلابی بود و سر ناسازگاری با استعمار داشت، دکتر سیدحسین فاطمی که اعدام هم شد.

نظر ولایتی درباره مصدق و همچنین تعابیر امام
یکی از برجسته‌ترین مبارزان ضداستعمار در کشورهای جهان سوم و اسلامی دکتر مصدق بود.

آن که سر جای خودش است؛ این‌که امام بدون مطالعه حرف نمی‌زدند و زمان مصدق را با تلخی درک کرده بودند
به دلیل این‌که برخی از طرفداران دکتر مصدق نسبت به آیت‌الله کاشانی بی‌مهری کردند، ولی در حال هیچ‌کس منکر این نیست که مصدق علیه رضا‌شاه و دیکتاتوری مبارزه کرد و به خراسان جنوبی تبعید شد، علیه انگلیس و روس مبارزه کرد و در ملی شدن نفت پا به پای آیت‌الله کاشانی کمک کرد.

پیش‌بینی فروپاشی اردوگاه شرق
فروپاشی شوروی و کشورهای اروپای شرقیة، برای ما آن زمان به این شکلی که پیش آمد قابل پیش‌بینی نبود ولی این برای ما قطعی شده بود که تاریخ مصرف کمونیست تمام شده است.

عاقبت بشار
اگر بخواهیم اظهار نظر واقع‌بینانه کنیم وضع بشاراسد امروز محکم‌تر از یک سال پیش و خیلی محکم‌تر از دوسال پیش است. بعضی‌ها می‌گویند ما در سوریه به دنبال بدیل‌سازی می‌رفتیم، حتما اگر دنبال بدیل‌سازی می‌رفتیم یک استراتژی اشتباه بود.

بیماری اطفال و سیاست
حالا به اطفال هم تکیه نکنیم، در تشخیص بیماری ما باید با دید آسیب‌شناسانه به مرض نگاه کنیم تا بتوانیم علاج کنیم در سیاست هم همینطور است، باید آسیب‌شناسی کنیم سیاست موجود را با صحنه بین‌المللی مقایسه کنیم و به آسیب‌شناسی پی ببریم و درمان کنیم.

فرزندان ولایتی
میثم سال چهارم پزشکی و رزیدنت رادیولوژی است و محمد و علی‌اصغر مهندس عمران هستند. فعالیت سیاسی نمی‌کنند. کارساختمانی می‌کنند و دخترم هم که ازدواج کرده است.

خاطره ای از یک عکس
ولایتی و امامهر زمانی که سران سه قوه خدمت امام بودند، حاج احمدآقا از من می‌خواستند که در جلسه باشم که اگر گزارشی لازم بود حضورا خدمت امام عرض کنم، یک شب سال 66 حاج احمدآقا از امام اجازه گرفتند که عکاسی که در بیت بود عکس بگیرد؛ آقا رضا عکاس هم مثل همین دوستمان که عکس می گیرند، تندتند عکس می‌انداخت.

یک‌دفعه امام از روی صندلی بلند شدند گفتند اگر ما اینجا بنشینیم تا صبح این آقا رضا عکس می‌اندازد.» این تنها عکس از جلسه سران قوا با حضور امام (ره) است و عکاس همچنان اصل نگاتیو‌ها را پیش خودش نگه داشته و به هیچ‌کس نمی‌دهد.


کد مطلب: 5432

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcf.mdtiw6dj0giaw.html?5432

تيترآنلاين
  http://titronline.ir