تيترآنلاين - اول ارديبهشت روز سعدي روز شاعر پر آوازه ايراني - نسخه قابل چاپ

اول ارديبهشت روز سعدي روز شاعر پر آوازه ايراني

نويسنده : مصطفی بادکوبه ای (امید)

1 ارديبهشت 1390 ساعت 9:28

از دیگر سو چگونه می توان آوای افسوس برنیاورد که اگر سعدی در کشورهای دیگر سر به خاک فرو برده بود احتمالا امروز آرامگاهش هم جهانگردان فراوانی را به خویش می خواند و سیل فراوان درآمدهای توریستی راجذب می کرد


اول اردیبهشت ماه جلالی فرا میرسد. قلم بر خود می لرزد، که درباره افصحالمتکلمین، پاسدارسخن پارسی، حکیم و شاعر جلیلالقدر ایرانی چه بنویسد؟؟
در قرن بیست و یکم، با هجوم بیرحم اطلاعات الکترونیکی، تصاویر ماهوارهای و رواج زبان جدید نگارشی در پیامکهای لاتین که آنرا <فینگلیش> نامیده اند... براستی کدام سنگر را بهتر از بوستان سعدی میتوان یافت تا زبان پاکیزه ما را از این هجوم نگاهبان باشد؟!
از دیگر سو چگونه می توان آوای افسوس برنیاوردو دریغا دریغا نگفت، که اگر سعدی در کشورهای دیگر سر به خاک فرو برده بود احتمالا امروز آرامگاهش هم جهانگردان فراوانی را به خویش می خواند و سیل فراوان درآمدهای توریستی راجذب میکرد و هم از سفرهایش فیلمها، سریالها، کتابها و انیمیشن ها ساخته می شد!!
راستی آیا مارکوپولو از سعدی ما یا ناصر خسروی عزیزمان در جهانگردی و ماجراجویی، موفقتر بوده است؟! آیا اگر ترکیه، مالزی، اندونزی، اروپا و آمریکا، گنجینه ای چنین را داشت، چنین وجودی را بهانه رونق گردشگری و درآمدهای سرشار توریسم خود قرار نمی داد؟!
و باز هم از سوی دیگر... اگر ابن بطوطه ایران، مارکوپولو و ماژلان خطه پارسی زبانان در نقطه ای دیگر میزیست امروز با هزاران بهانه و هر روز <مردمشناسی، جامعه شناسی و هنر> ارزشمند این اندیشمند کم نظیر را به رخ جهانیان نمی کشیدند؟!
کیست که چنین صمیمانه فریاد می کشد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم برهمه عالم که همه عالم از اوست؟!  

و کیست که بلندترین قله انسان دوستی را در عرصه سخن فتح کرده باشد و به چشم دل همه انسانها را یک پیکر معرفی کند و حکیمانه ترین اندرز جاودان جهانی را به زبان آرد که:
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی 

کیست که در قحط سال سوزان و بیرحم طبیعت، بر زبان یک توانمند انسان دوست این آیه بشری را نازل کند که: من از بینوایی نیم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد 

و کیست که ذره بین به دست گرفته، شاهکار حماسی زبان پارسی را ـ شاهنامه فردوسی را ـ میخواند و درمیان چکاچاک شمشیر، آوای ابرانسانی را می شنودکه نه فقط به حقوق بشر بلکه به حقوق حیوانات نیز توجه کرده و این چکاد شعر و احساس بشری را در تضمینی چنین صادقانه، اینگونه میسراید:
چنین گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد:
<میازار موری که دانهکش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است>!  

و از دیگر سوی، چگونه میتوان از شعر و نثر سعدی چشم برتافت، در دنیایی که درست خواندن و درست نوشتن به زبان پارسی، برای دانشمندان و ادیبان هم یک رویا شده است؟..! آیا لذت اینهمه زیبایی سخن را میتوان از پارسی زبانان گرفت؟!
و ... باز هم از دیگر سوی کیست که امروز می تواند عمیقترین احساسات بشری را در قالب داستانهای کوتاه، گویا و تاثیرگذار در پهنه اخلاق شخصی و اجتماعی ـ برای کتابهای درسیمان از دبیرستان گرفته تا انتشارات آزاد وعمومی، هدیه کند؟!
نگارنده بخوبی میداند که عظمت مقام سعدی تا بدانجاست که برخی از منتقدین با اعتراضاتی علیه او برای خویش در جامعه جایگاهی و در عرصه اقتصادانان و آبی تهیه کرده اند، اما بر دامان بزرگی سعدی از آنان گردی نخواهد نشست و نقد و انتقادهای منصفانه ای هم که در باب سعدی به عمل آمده است بجز صیقل دادن به تصویر سعدی تاثیر دیگری نداشته است!
دوستی میگفت: خواندن اشعار چندین قرن پیش موجب میشود که ما <درجا بزنیم> و به نوعی <تحجر> و واپسگرایی دچار شویم. بی هیچ جدالی دستش را گرفته و به موزه بردم می نگریست و تحسین میکرد هنگامی که از موزه بیرون آمدم گفتم حاضری با همان چراغها، ظرفهای سفالین و شمشیرها زندگی کنی؟!
گفت: نه، نمیشود!! گفتم: پس از چه لذت میبردی؟!گفت از اینکه روزگای چنان وسائلی نیز داشته ایم: گفتم من هم نمی گویم که عینا همچون سعدی سخن بگوئیم و آنچه را او گفته است بی هیچ کم و کاستی قبول کنیم اما بخوانیم، لذت ببریم و برمبنای آن گذشته زیبا، امروزمان را زیباتر بسازیم. هنگامیکه یک ایرانی میتواند چنان به زبان عربی تسلط پیدا کند که قصیده یا غزلی بدان زبان بسراید، آیا این نقص اوست یا کمال او؟!
مگر زبان عربی در روزگار سعدی زبان علم و فرهنگ در میان همه مسلمان جهان نبوده است؟!
نویسندهای کوشیده است تا نوشته های سعدی را با نگاه امروزین بررسی نموده و او را <پریشانگر> معرفی کند سفرهایش را زیر سئوال ببرد و اغلاط جغرافیاییاش را بگیرد ما ضمن احترام به همه کسانی که به قصد خدمت به فرهنگ راستین ایران زمین تلاش میکنند، به این عزیز و دیگران میگوئیم، نباید با معیارهای امروزین، نوشته های دیروز را بررسی کرد... آنچه مهم است برآیند، نتیجه و توصیه های انسانی است که در میان آن نوشتارها خود را می نمایاند.
سعدی، به خلیفه عباسی، باورمند بوده است و اگر میبینیم که پس از سقوط خلیفه قصیدهای موثر و محکم در رسای او می سراید که:
آسمان را می سزد گر خون ببارد بر زمین
در زوال ملک مستعصم امیرالمومنین
حق نداریم او را محکوم کنیم، زیرا او هم آزاد بوده است که دینی، دیدگاهی و بیانی داشته باشد!! اتفاقا باید دست سعدی و امثال سعدی را بوسید که باورهایشان را بیان میکنند و از اتهام دورنگی، ریا بی عقیدتی و پوچی به دور هستند. وقتی قلم به دست گرفتم گمان نمیکردم عنان سخن از کف بیرون رود و چنین مطالب نگاشته شود، تصور می کردم که میخواهم به زبان پاکیزه، محکم تاثیرگذار و زیبای سعدی بپردازم. اما دیگر مجالی برای پرداختن به این جنبه بحث باقی نمانده است... پس بگذارید با جملاتی دیگر دامان سخن را برچینم و شما را به خواندن آثار زیبای سعدی و لذت از دیدن گلستان و بوستان وغزلیات همیشه زیبایش توصیه کنم.
نخست آنکه آرزومندیم مدیران امور فرهنگی وگردشگری کشور، همچنانکه در باب ثبت نوروز به عنوان یک اثر ملی ـ فرهنگی اقدام کرده اند، درموردسعدی نیز چنین کنند و چهره او را بشناسانند بدانگونه که با پیشنهاد ایران، سالی را از سوی یونسکو به عنوان سال سعدی داشته باشیم نکند قصاید عربی سعدی موجب شود تا عرب زبانان او را از ما بدزدند!
دیگر آنکه عزیزان ما برای جلب توریست فرهنگ و زیارت آرامگاه، سعدی اقدام مجدانه به عمل آورند و نگذارند که این پتانسیل و امکان بزرگ نادیده انگاشته شود.
وبالاخره مسئولین صدا و سیما، به عنوان متولیان فرهنگ عمومی، قطعا باید به معرفی ابعاد عظیم وارزشمند هنری، علمی، فلسفی، ادبی، جهانگردی، داستانپردازی وایرانی گری این بزرگمرد بپردازند تا اشتیاقی بیش از گذشته در ایران و جهان برای شناسایی و بهرهگیری از سعدی به وجود آید
سعدی مردی است که میتواند پرچم سرافرازی را بیشتر از گذشته بر سر ملت ایران به اهتزاز درآورد، او را دریابید: زیرا حد سخن، سخن سعدی است و این گنج را نباید فراموش کرد!
پایان سخن را، قلم به دست همان معجزه گر میسپاریم تا یاد هستی بخش را برایمان بدین زیبایی تداعی کند که:
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که ترا
بانگ مرغی چنین کند مدهوش
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش


کد مطلب: 2282

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcf.cd0iw6d00giaw.html?2282

تيترآنلاين
  http://titronline.ir