تيترآنلاين - چرا گفتيم بعد از شاه نوبت آمريكاست - نسخه قابل چاپ

چرا گفتيم بعد از شاه نوبت آمريكاست

شرق , 14 آبان 1390 ساعت 12:25

نويسنده : صادق زيبا كلام

نسل من يك نكته را نتوانسته بود در 13 آبان 58 ببيند. نتوانسته بود متوجه شود كه غرب و سرمايه‌داري با وجود آن كيفرخواست بلندبالا كه ماركسيست‌ها برايش مطرح كرده بودند و ما هم آنها را تكرار مي‌كردیم يك ويژگي ديگر هم داشت: براي مخالفان حق مخالفت قايل بود


تعجب نكنيد، اين دقيقا عنوان سرمقاله‌اي بود كه من روز بعد از 13 آبان 1358 و اشغال سفارت آمريكا از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام نوشتم. حتي مفاد آن را امروز بعد از گذشت 32 سال كاملا به ياد مي‌آورم. مفاد آن در حقيقت تبيين و توجيه عميق‌تر و راديكال‌تر علت اشغال سفارت آمريكا بود. بسياري از انقلابيون و جريانات راديكال و چپگراي درون حاكميت، ازجمله برخي از دانشجويان اشغال‌كننده سفارت، استدلال مي‌كردند كه آمريكايي‌ها با بردن محمدرضا پهلوي به آمريكا درصدد يك كودتاي نظامي به سبك 28 مرداد سال 1332 و بازگرداندن شاه سابق به كشور هستند. 

آنان معتقد بودند كه نبايد به آمريكا و عمال آن فرصت داد كه طرح كودتا و مقابله نظامي با انقلاب بريزند و بهترين تاكتيك براي خنثي كردن طرح‌ها و توطئه‌هاي آمريكا عليه انقلاب آن است كه سفارت آن كشور را كه محل برنامه‌ريزي اين توطئه‌هاست اشغال كنيم. هيچ‌كس هم در آن روزهاي پرالتهاب از دانشجويان و ساير انقلابيون اين پرسش ساده را نپرسيد كه اگر آمريكايي‌ها مي‌خواستند با انقلاب، رويارويي نظامي كنند چرا در آذرماه يا دي‌ماه كه شاه هنوز در ايران بود، ارتش ايران از هم فرونپاشيده بود و هنوز يك نيروي مستحكم و منظم بود و ساير تشكيلات و نيروهاي نظامي و شبه‌نظامي رژيم پابرجا بود، آنان درصدد اجراي كودتا نظامي برنيامدند و مي‌خواهند آن را حالا (آبان 58) انجام بدهند كه شاه با برانكارد وارد آمريكا شده، ارتش‌اش تكه‌پاره شده و ده‌ها نفر از سران و فرماندهان قواي مسلحه‌اش اعدام شده‌اند يا فراري يا در انتظار محاكمه هستند و ميليون‌ها نفر در سراسر كشور مسلح شده‌اند، به فكر انجام كودتا نيفتادند؟ 

يعني آمريكايي‌ها واقعا اينقدر نادانند؟ فضا، فضاي انقلاب بود و بالطبع جايي براي اين دست پرسش‌ها نبود. همه، ازجمله دانشجويان خط امام بر اين باور بودند كه آمريكايي‌ها شاه را به آمريكا برده‌اند كه تدارك يك كودتا عليه انقلاب را بريزند اما يادداشت من، موضوع اشغال سفارت را از جنبه ديگري مورد تحليل قرار داده بود، از جنبه‌اي به زعم خودم خيلي عميق‌تر و بنيادي‌تر. خلاصه يادداشت من اين بود كه انقلاب اسلامي ايران، يك انقلاب پيشرو جهان‌سومي، ترقي‌خواه و عدالت‌طلب است و در نتيجه از اساس و ريشه با امپرياليزم (آن روزها لفظ استكبار باب نبود و ما هم به تقليد و تأسي از ماركسيست‌ها می‌گفتيم امپرياليزم) و در رأس‌ آن با امپرياليزم آمريكا در تضاد و تقابل است.

بنابراين بعد از پيروزي بر رژيم شاه، بايد عليه آمريكا مبارزه كنيم و باز تحت‌تاثير ادبيات و گفتمان ماركسيستي آن روز، معتقد بوديم كه رژيم شاه به عنوان يك رژيم «بورژوازي كمپرادور» وابسته به آمريكا بوده و مبارزه با رژيم شاه، گام نخست مبارزه با اربابان اصلي شاه بوده كه همان سرمايه‌داران و صهيونيست‌هاست. آنچه كه آن روز براي من و نسل انقلابيوني كه سفارت را اشغال كرده بودند اساسا نه ارزشي داشت، نه مطرح بود و نه به فكر آن بوديم، مفاهيم دموكراتيك و دموكراسي بود. به آزادي مي‌خنديديم و آن را محصول تفكرات ليبراليستي سرمايه‌داري مي‌دانستيم. مفاهيمي همچون آزادي مطبوعات، آزادي انديشه، آزادي بيان، انتخابات آزاد، حاكميت قانون، محدوديت قدرت دولت به قانون و امثالهم نه برايمان مطرح بودند، نه آنها را جدي مي‌پنداشتيم، نه فكر مي‌كرديم اينها اهميتي دارند، و نه ارزشي براي اينها قايل بوديم. 

اينها را ادبيات خرده‌بورژوازي، اصطلاحات ليبرال، سرمايه‌داري، به قول «معلم‌ انقلاب» مرحوم دكتر علي شريعتي، اينها را ابزار تحميق توده‌ها و زحمتكشان مي‌پنداشتيم. اصل مبارزه بود، اصل مبارزه با امپرياليزم با صهيونيزم با نظام ظالم سرمايه‌داري با شركت‌هاي چندمليتي و سرمايه‌داران يهودي، غربي و آمريكايي بود كه جهان سوم به همراه زحمتكشان كشورهاي سرمايه‌داري را به استثمار درآورده بودند. آزادي‌خواهان و مبارزان واقعي از ديد نسل ما رهبران آزاده، مبارز و ضدامپرياليستي كشورهاي جهان سوم بودند كه خلق‌هايشان را در يك مبارزه تاريخي عليه آمريكا و غرب رهبري مي‌كردند. قهرمانان و اسطوره‌هاي نسل من چه‌گوارا، فيدل كاسترو، مائوتسه تونگ، ياسر عرفات، ليلا خالد، جمال عبدالناصر، پاتريس لومومبا، احمد سوكارنو، رابرت موگابه و ساير مبارزاني بودند كه توانسته بودند در رأس جنبش‌هاي آزادي‌بخش و ضدامپرياليستي در آسيا، آفريقا و آمريكاي‌لاتين عليه ظلم و ستم نظام فاسد سرمايه‌داري و امپرياليسم غدار به رهبري آمريكاي خيانتكار و انگليس استعمارگر به پاخيزند. 

بغض و كينه ما عليه شاه بيش از آنكه به واسطه ذات استبدادي و ديكتاتوري حكومتش باشد، به واسطه آن بود كه او را عامل امپرياليزم آمريكا در منطقه مي‌شناختيم. نفرت ما از رژيم شاه بيش از اينكه به واسطه داشتن پنج هزار زنداني سياسي و قلع و قمع مخالفان و منتقدانش باشد، به واسطه آن بود كه او «صنايع وابسته» در كشور ايجاد كرده بود؛ صنايعي كه به جاي پيشرفت و توسعه واقعي، ايران را به صورت زايده كمپاني‌هاي بزرگ چندمليتي درآورده بود. طبقه كارگر و زحمتكشان كشور را به استثمار سرمايه‌داري حمالي درآورده بود، منابع ملي كشور را تاراج كرده بود و به جاي هر پيشرفت ديگري، بخش عظيمي از درآمد ملي كشور را صرف امور نظامي كرده بود. سال‌ها گذشت، سال‌هاي تلخ و شيرين. در اين سال‌ها نسل من آلام‌های زيادي دید تا به‌تدريج رشد كند و متوجه شود كه شايد آنچه در مورد غرب و نظام حاكم بر آن مي‌گفت، درست بود و درست باشد اما نسل من يك نكته را نتوانسته بود در 13 آبان 58 ببيند. نتوانسته بود متوجه شود كه غرب و سرمايه‌داري با وجود آن كيفرخواست بلندبالا كه ماركسيست‌ها برايش مطرح كرده بودند و ما هم آنها را تكرار مي‌كردیم يك ويژگي ديگر هم داشت: براي مخالفان حق مخالفت قايل بود.


کد مطلب: 3459

آدرس مطلب: http://titronline.ir/vdcc.pq1a2bq0ola82.html?3459

تيترآنلاين
  http://titronline.ir